ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

زمستان 1401

1401/10/23 1:35
1,088 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان اقدر درگیر و دار درسیم و خونه که زیا جایی نمیریم که طبیعتا عکس خاصی هم ندارم ازت اما خودت کلی از خودت عکس میگیری خداروشکر

یه روز هم گل نرگس به دست با بابا اومدین و کلی ذوق کردم چون عاشق گل نرگسم

یه چیز جالب اونروز پیدا کردم عکس دندن هات که گرفته بودیم یادم نیست کدوم پست بود قبلا قرار بود بزارمش اما نزاشتم الان میزارمش مال دو سه سال پیشه البته. واقعا جالب بود این عکسه که دندون های شیری و دائمی چقدر قشنگ مشخصن . واقعا بزرگی خدا رو میشه حس کرد با دیدنش . یادمه این و که دیدی گفتی ااااااا مامان مثل دایناسور چقدر دندون دارم

دو سه روز پیش هم اومدی و این و برام از مدرسه اوردی

هر شب برای خودت میوه میزاری روی رادیاتور که خشک بشه و  روز بعد بخوری

اینم یه عکس از حال و هوای اینروزات توی خونه

خسته از درس که خوابت برده بود

تازه نوشت 2 بهمن

خب جان دلم خداروشکر دیروز اخرین امتحان رو هم دادی و خودت میگی همه ش خوب شده . البته تا امتحان تموم شد باز پرسش کلاسی شروع شد و کلا هیچ استراحت نداری و ندارم و واقعا زمان کم میاریم . چند تا عکس از این مدت بزارم برات

عاشق طراحی و paint  با گوشی هستی اینروزا

29 دی هم تولد فریماه بود خونه مامان بزرگ

خداروشکر که مامان بزرگ هم حالش خیلی بهتره

چند روز پیش یدونه پروانه اومده بود روی گلدون هامون

تازه نوشت 12 بهمن

چند روز پیش عمه انیس برای مامان بزرگ اش نذر کرده بود و رفتیم امام زاده ای که نذر داشت و اینجا این چایی منقلی و هم بهمون دادن . انشا للله که خدا همه مریض هارو شفا بده

بعد که رفتیم خونشون بساط ماهی منقلی اماده کردیم

جمعه ای که گذشت یعنی 7 بهمن رفتیم چاکوتاه کلی میگفتی بریم بریم و بخاطر سرما و امتحان های ترم اول نمیشد . اما اونروز هوا خوب بود و واقعا بهمون خوش گذشت . به خاطر بارندگی های زیاد خداروشکر همه جا سر سبز بود

تازه نوشت 21 بهمن

قشنگم بعضی روزا که هوا خوبه مشقامون و میبریم و میریم اب شیرین کن میشینمیم و هم هوا میخوریم هم درس میخونیم

بعضی شبا خونه مامان بزرگ باهم کارتون میبینین

برای روز پدر هم برای بابا کیک گرفتیم با یدونه دستبند

قوربون قد و بالات بشه مادر

این شبا در گیر کمک به مامان مریم هستیم اثاث کشی داره

تازه نوشت 28 بهمن

عشقم پریروز رفتیم بومگردی لوکه که مال دوستمون هست . اول قرار بود با دوستامون بریم که نشد و خودمون سه نفری رفتیم و کلی خوش گذروندیم هوا بی نهایت سرد بود البته که خب خونه داشت اونجا و همین باعث میشد راحت باشیم

کیک هم درست کردم که دو سه تیکه بردیم و بقیه رو دادیم به خونه مامان بزرگ و خانوم همسایه که صاحب بومگردی هستن

تازه نوشت 5 اسفند

عشقم اینروزا هوا خیلی خوب شد و قشنگ بوی عید میاد ..... ماهم از فرص استفاده میکنیم و میگردیم مادر دختری .چهارشنبه 3 اسفند رفتیم اب شیرین کن باهم . بعد رفتیم کلاس موسیقی از اونجا هم رفتیم برای عید لباس خونگی برات خریدم 

از درخت نارنج حیاطمون و جوونه های برگش کاملا میشه حس کرد داره بهار میاد . البته تابستون اثاث کشی داریم و از این خونه بعد از 3 سال باید بریم . کلی لحظات و خاطرات خوب داشتیم اینجا و یه جور خاصی دوست داشتم این خونه رو اما خب دیگخ چاره ای نیست انشا الله بعد از امتحان های امسال شما میگردیم دنبال خونه و امیدوارم بازم خونه خوبی گیرمون بیاد و لحظات شرینی و داخلش رقم بزنیم

دیروز یعنی 4 اسفند رفتیم پارک نزدیک خونه و چون هوا خوب بود لپ گلی رو هم بردیم کمی افتاب بخوره بهش

امروزم رفتیم همون پارک و ناهار بردیم چون بابا شیراز بود نشد بریم چاکوتاه . اما خب همونجا هم کلی بهمون خوش گذشت

عدس پلو با مرغ ریش ریش و زرشک و کشمش

یه دفتر اشپزی هم داری که دارم کم کم بهت چیزای اسون یادم و میدم و توش مینویسی . امروزم برامون پفیلا درست کردی قشنگممممم

تازه نوشت 26 اسفند

هوا این روزا عالیه حسابی باهم خوش میگذرونیم

عکاس هنرمند من

عشقم 20 اسفند ناهید جون و بابا سعید اومدن برای عید پشمون

برای عید دوتا از لباس خونگی هات پیراهن ساحلیه یعنی کلا کلاه ساحلی سرت میکنی و تو خونه راه میری باهاش

میفرمایین از پشتم هم عکس بگیر

دونه هایی که لپ گلی میخوره باقی موندش و میریزیم باغچه و همه اش سبز کرده اونروز میگی من میریم سر زمین سبزی بچینم

دیشب هم رفتیم عروسی دختر خاله باباشی .... بعد از کلی وقت رفتیم عروسی و خوش گذشت کلی بهت از اولش در حال رقص بودی و خوندن تا اخر

26 اسفند هم تولد من بود

اینم رخ عقاب 😂

و این پست هم به اخر رسید و سال هم تموم شد

پسندها (1)

نظرات (0)