♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

نفسه مامان از اونجایی که خیلی علاقه داری به کتاب و هر روز ظهر حتما یدونه کتاب از کتاب خونه مدرسه با خودت میاری خونه تا برات بخونم گفتم برای دوستای هم کلاسیت کتاب بخریم و بهشون هدیه بدیم تا اونام علاقه مند بشن . من خودم عاشق خوندن کتاب و مجله و حل جدول هستم خداروشکر شما هم خیلی دوست داری . به همین خاطر کتاب خریدم برای دوستات و 23 ابان توی کلاس بهشون دادی . 20 تا کتاب خریدیم خانم مدیرتونم عکاس نازی برام فرستادن                           ...

عشقم امسال هم مثل پارسال نذری رو بردیم و دادیم مدرسه . امسال هم نون پنیر سبزی درست کردیم . ایشا الله قبول باشه     ...

بازهم یه ابتکار جالب دیگه خانم موسوی . واقعا خیلی خوبه  که اینهمه با شادی هر حرف و یادتون میده . همین باعث میشه هم علاقه مند بشید هم اینکه لذت ببرید از لحظات مدرسه رفتنتون طبق معمول جلوی خانم معلمتون واستادی عسلم در دست خانم موسوی عزیز قرطی خانوما در حال قر دادن ...

عزیزه مامان دیگه واقعا همه چی خیلی مدرن شده حتی برای اموزش ما پدر و مادرا سی دی داده میشه تا راحت و همیشه بتونیم به منبع مراجعه کنیم . مممنون از خاله لیلا که مدرسشون همه چی تمومه ...

من فدای خودت و ژستات ...

عشقم دیروز به مناسبت روز دانش اموز بردنتون ارد و کلی بهتون خوش گذشته بوده . همه مدل برنامه هم داشتید ورزش صبحگاهی ، نقالی ، موسیقی ، مسابقه و بازی .یکی دو جا بیشتر عکست نیست اما عکسا جالب بودن دوست دارم بزارم برات یادگاری بمونه خانم موسوی معلمتون و چندتا از همکلاسی هات خاله مونا و خانم موسوی یه سری هم لباس محلی پوشیده بودن از بچه ها ورزش صبحگاهی خانم موسوی نقالی موسیقی خاله لیلای مهربون     جیگرمممممم شما و همکلاسی هات و خانم موسوی شما هم روی پای خانم موسوی نشستی مسابقه ماست خور...

نفسم شبا هوا نسبتا مناسبه و گرم نیست برای همین تایم های زیادی و میبرمت پارک تا شما بازی کنی منم از هوا لذت ببرم و میشینم و نگات میکنم . اینم یه شب از همین شبامون         ...

نفسم امروز همزمان توی مدرستون دوتا مراسم بوده اولیش صبحانه سلامت که متاسفانه من نمی دوستم میشه برای بچه های دیگرم چیزی برد . اما مامان های دیگه واقعا هنرمندانه درست کرده بودن . چندتاشو میزارم برات               مراسم بعدی هم روز دانش آموز بوده و اینم هدیه هایی که بهتون دادن       ...

نفسم دیروزم رفتیم یک نمایش دیگه اینبار شخصیت هاش بچه ها بودن و با وجود کوچولویی شون خیلی خوب بازی کردن و واقعا جالب بود اونهمه متن و حفظ کرده بودن شما هم کلی خوشت اومد به همراه خاله فاطمه و ویهان جون و خاله حدیث و هستی جون رفته بودیم                 بعد از دیدن نمایش کمی دور زدیم توی خیابونا و لب دریا . خاله فاطمه کار داشت و جایی ازمون جدا شد اما ما و خاله حدیث اینا رفتیم شام بخوریم به پیشنهاد من رفتیم الیزه و شام خوردیم در حال خوندن منو خسته و گرسنه مرده بودم از خنده وقتی سیب زمینی...