ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

بوبو چي چي

عزيز مامان 22 مرداد با قطار رفتيم تبريز قرار بود که برگشتن هم با قطار برگرديم تهران اما از بس که خوش گذشت با قطار تصميم گرفتيم با هواپيما بر گرديم . البته به تو بد نگذشت چون تکون داشت قطار و تو هم عاشق تکون خوردن  صبح ساعت 7:30 تاريخ 23 مرداد رسيديم تبريز درست 13 ساعت توي راه بوديم
15 آذر 1390

برگشت به بوشهر

عزيزم فردا ساعت 14:35 دقيقه بليط برگشت داريم به بوشهر . قرار بود من و شما تنها برگرديم اما بابا سعيد هم بليطش رو عوض کرد و قراره با ما بياد . دوباره تا چند روز نميتونم وبلاگت رو به روز کنم چون که انشا الله شنبه واکسن 4 ماهگي داري . اميدوارم اين بارم تب نکني خوشگلم . در ضمن دوباره 15 شهريور بايد بيايم تهران البته بابا عيسي هم مياد اينبار . 16 شهريور ميريم تبريز و 17 شهريور مراسم عقد دايي حامد هست . دوباره 18 شهريور بر ميگرديم تهران . ممکنه 2 يا 3 روز بمونيم بعد بيايم بوشهر . هنوز معلوم نيست . دلم واسه بابا عيسي خيلي تنگ شده ميدونم تو هم دلت تنگ شده . بابا عيسي هم دلش واسه ما تنگ شده خودش گفت . اگه رسيدم فردا دوباره وبلاگت و به روز ميکنم . دوس...
28 مرداد 1390

شهرک اکباتان

بعد آتليه با ناهيد جون و بابا سعيد رفتيم توي محوطه پايين بلوکشون و ازت عکس گرفتيم اما تار شده بود و تنها يه دونه اش خوب بود   قربونت برم الهيييييييي   ...
15 آذر 1390