ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

پيشرفت

عزيزم از ديروز يعني در 166 روزگي ياد  گرفتي كه پاهات و بگيري اما از اونجايي كه هنوز حرفه اي نشدي پاهات كه از دستت جدا ميشه نغ نغ ميكني و كلافه ميشي . كمكت هم كه ميخوام بكنم نميذاري ودستم و ميدي كنار خيلي خوشحالم كه دوست داري روي پاي خودت واستي و استقلال داشته باشي . اين خصوصيت اخلاقيت كپي خودمه .  
15 آذر 1390

وقتي ملودي خودش ميخوابه

ديروز تا حالا مامان يكم حال نداره سرما خورده البته امروز صبح آمپول زد و حالش بهتره . ديشب دخمل نازه من با مامانش همكاري كرد و ساعت 9:30 شب لالا كرد . تا دقيقا ساعت 5:47 دقيقه صبح حتي يكبارم بيدار نشدي . همون موقع بود كه متوجه شدم ملودي بيداره  و داره با خودش تعريف ميكنه چون جديدن جيغ زدن هم ياد گرفته و خيلي به اين كار علاقه داره مشغول جاغ و جيغ بود . شير گذاشتم دهنت نخوردي . تكون دادمت تا بخوابي اما شما با اون چشماي درشتت نگام ميكردي و لبخند ميزدي . ديدم گناه داري لالا نداري گفتم بزارم كارتون ببينه . گذاشتمت پاي تلويزيون و دورت و بالش چيدم كه دمر نشي و دستتت زيرت بمونه و دردت بياد . ساعت 6:30 بود كه احساس كردم عجيبه ملودي صداش نمي...
15 آذر 1390

دورت بگردم مهربون

عزیزم وقتی اون روز وقتی میخواستی بخوابی دستم و گرفتی یاد خودم افتادم هر وقت میخواستم بخوابم باید دست مامانم و میگرفتم تا خوابم ببره . چقدر روزها و عمر آدم زود میگذره . ...
15 آذر 1390

تصميم بزرگ واسه زندگيمون انشا الله

عزيز مامان ديشب با ،بابا در مورد زندگيمون يه تصميم بزرگ گرفيت . تا 1 سالگي شما منتظر 2 تا اتفاق بزرگ هستيم من و بابايي انشا الله اگه اين اتفاق بيفته زندگيمون كاملاً عوض ميشه . يه دنياي تازه . يكيش مال بابا هست يكيش مال من . اون كه مربوط به بابا هست صد در صد شدنيه فقط زمان ميخواد فقط دعا كن مال مامان هم درست بشه . اگه اين اتفاق ها بيفته آيندت خيلي روشن تر اوني ميشه كه الان هست خيلي خانوم خوشگله . برامون و براي زندگي خوبمون دعا كن . دعا كن زندگيمون و دنياي خانواده 3 نفريمون قشنگ تر و شيرين تر از ايني كه هست بشه . خدا حرف شما فرشته هاي معصوم رو گوش ميكنه . 
30 شهريور 1390

ورود به شش ماهگي

هورا عزيز مامان ساعت 11 صبح امروز 5 ماهت هم تموم ميشه كلي خانووم شدي واسه خودت . يادمه 5 ماه پيش اين وقتا مامان واسه اش سرم وصل كرده بودن  گككiigp,mm,دنل7ئدن غ ئد76لط زبرف6د  دذ         ذ   ا 7زببففغند67نع( در ضمن چون الان بغل مني تاكيد داري كه دست بزني به كيبورد اينم محصول دست شماست .) الان هم بنده نيم ساعت با شما در گيرم كه بزاري دو تا كلمه بنويسم از صبح ساعت 6:20 بيدار شدي نذاشتي نه من بخوابم خودت هم غرغر ميكني الان هم بغله مني و با دهن باز داري چرت ميزني . اينم يه شعر براي تولدت عزيز مامان بازم شادي و بوسه ، گلهاي سرخ و ميخك ميگن كهنه نميشه تولد مبارك تو اين روز طلائي ، تو اومدي به...
29 شهريور 1390

پيشرفت

در عرض 2 ثانيه دمر ميشي خودت اين دفعه كاملاً بدون كمك . راهش و ياد گرفتي اما بعضي وقتا دستت و بايد واست از زير بدنت در بيارم . خيلي فضول شدي يه لحظه نميشه ولت كرد روي زمين فسقلي. دقيقاً 3 روز هست .  از ديشب هم تقريباً قهقه زدن       و جيغ زدن رو داري تجربه ميكني وقتي هر جاي بدنت دهنم و ميزارم و پف ميكنم و صدا ميده كلي ميخندي .  ...
29 شهريور 1390

دلبر مامان

  جوجه خوشگل من تيپ زده ميخواد بره خونه ناهيد جونش مهموني ظهر . آخه ناهيد جون ميخوردت اگه ببينتت . اون وقت من چي كار كنم ؟ تموم ميشي خوشگل خانوم. ...
15 آذر 1390