ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اولین تجربه اجرا توی گروه اوای موج کنار بابا

عشق من الان دیگه انقدر خوب هستی که میتونی توی گروه اجرا کنی و بابا گفت میخوام کم کم واردش کنم تا اگر استرس از جمعیت داره بریزه و 45 دقیقه مداوم امروز با گروه اجرا داشتی . از طرف مدرسه تون توی عمارت دهدشتی هم گالری هنری گذاشته بودن هم موسیقی که بابا قرار بود اجرا کنه و پایان سال تحصیلی مصادف شد با شروع استیج رفتنت . بی نظیر بودی هیچ وقت فکر نمیکردم که اینهمه حرفه ای برای بار اول اجرا کنی اینم اولین گلی که بعد اجرا بهت داده شد ...
27 ارديبهشت 1401

یاروفادار

بابا یدونه شعر خودش نوشته و عید فطر از همه سایت های مجاز منتشر شد و نکته قشنگش اینه که این اهنگ و برای من نوشته و خونده و منی که چشمام قلب قلبی شد 😍 متن آهنگ یار وفادار از عیسی سلیمیان : ای یاروم ای یار تا کی کنم زار از بس تو خوبی یار وفادار یار وفادار ای یاروم ای یار تا کی کنم زار از بس تو خوبی یار وفادار یار وفادار روز که هم دیدیم ز دنیا دل بریدیم از بس تو خوبی تو شدی زندگی تو شدی زندگیم ای یاروم ای یار تا کی کنم زار از بس تو خوبی یار وفادار یار وفادار عشقم و جونم و روحم و عمرم یار وفادار عشقم و جونم و روحم و عمرم یار وفادار یالاه یار وفادار جونم یار وفادار عزیزم تنگ غروب بی قرار یار وفادار ...
19 ارديبهشت 1401

تولد 11 سالگی

عشقممممم الان که دارم مینویسم یک روز مونده تا تولدت . خب امسال تصمیم بر این شد که بریم برای عکاسی فضای باز طبق روال سال های قبل به عکاسی اقای محمد بحرینی که عکس های 8 سالگی هم ازت گرفتن . 9 و 10 سالگی بخاطر کرونا و ترس از مبتلا شدن نرفتیم عکاسی و امسال خدارشکر چون اوضاع بهتره قرار شد ببریمت . اماااااا خب فردا که روز تولدت هست دوشنبه هست و خب کلاس موسیقی داری .قرار بر این شد که روز 30 فروردین یعنی فردای تولدت بریم کافه دلفین . به همراه همین 3 نفر دوستانی که توی مدرسه باهم دوست صمیمی هستین و ما مامان ها هم با هم دوستیم . به همراه طناز اسپوتین و مامانش ،مانیا بهرمان و مامانش ، فاطمه انصاری  و مامانش و من و شما ......چون ماه رمضان هست سا...
28 فروردين 1401

بهار 1401

قشنگم درسته الان 24 اسفنده اما چون مهمون های نوروزیمون اومدن توی پست بهار میزارم عکس هارو ... ناهید جون و بابا سعید و مامان پوری 17 اسفند اومدن پیشمون خاله زهره و غرل جان هم دو رور اومدن و امروز برگشتن 21 اسفند تولد دایی حامد بود و کیک گرفتیم و سوپرایزش کردیم چند روزی هم که گذشته خداروشکر همه اش به گشتن و خندیدن بوده . بعد از مدت ها واقعا لبمون خندید تازه نوشت 3 فروردین خب عشقم 26 اسفند تولد من بود و خداروشکر امسالم کنار عزیزامون شمع هام و فوت کردم حال و هوای خیابونا...
24 اسفند 1400

زمستان 1400

جان دلم شروع زمستون با اجرای باباشی مصادف شده بود البته یه شب قبل از اجرای باباشی هم رفتیم کافه سعادت و خیام خونی گوش کردیم و حسابی خوش گذروندیم فرداش یعنی 3 دی هم اجرای باباشی بود وکلی خوش گذشت واقعا بعد از دو سال کم کم داریم به زندگی سابق برمیگردیم من و شما و فاطمه گلی اخرای اجرا انقدر سرد بود بردمت زیر شنلم تا سردت نشه و قسمت شیرین اجرا گل هایی هست که میشه مال من دورت بگردم که توی همه کارا کمکم میکنی بعد از مدت ها بارونخوبی اومد هر چند که خسارت زد بهمون و پمپ ابمون نیم سوز شد و ایفون هم سوخت...
10 دی 1400

پاییز 1400

یه برنامه تبدیل عکس به کارتونی نصب کردم و برات یکی دوتا از عکسات و کارتنی کردم که خیلی با نمک بود دورت بگردم ننهههههه ناهید جون و بابا سعید هم 7 مهر یعنی دیروز بسلامتی و دل خوش رفتن خونشون و برگشتن تهران . جاشون کلی معلومه چون امسال از عید تا الان بیشترش و پیش هم بودیم . اما خب چاره ای نبود و بالاخره باید میرفتن وخداروشکر که این مرحله سخت از زندگی رو با سربلندی پشت سر گذاشتیم هممون چون پروازشون ساعت 12 ظهر بود و قبلش نمیشد ناهار بخورن براشون تو راهی اماده کردم که ببرن و رسیدن دیگه دغدغه ناهار نداشته باشن تازه نوشت 21 مهر خب قشنگم حسابی مشغول درس و مدرسه هستی و هوا هم کم کم خوب شده و راحت عصرا میشه رفت بیرون...
8 مهر 1400
1983 10 10 ادامه مطلب