گوشواره
عشق مامان درست یک هفته بعد از اینکه واکسن چهار ماهگیت و زدیم بردمت و کوشات و سوراخ کردم . از اون موقع تا الان یک لنگه گوشواره و 3 تا گیره پشتش و گم کردی . گذشت تا امروز صبح که من رفته بودم برای یه سری از کارای اداریم بیرون و وقتی برگشتم رفتم توی اتاقت تا تختت و مرتب کنم . دیدم دو تا گوشواره و پشتی هاش افتاده توی پتوت . خوبه دیدمشونو پتو رو تکون ندادم وگرنه باید کلی میگشتم برای پیدا کردنشون . کلی کلافه شدم اخه مامانم این چه کاریه ؟ دلم هم نمیاد جز طلا بندازم گوشات . حالا با صحبت کردن باهات امیدوارم توجیح شده باشی و دیگه از اینکارا نکنی اونم با این گرونیه طلا .
بعداً نوشت :
عشقم زمانی که توی دی ماه خاله مهسا و عمو علی ( دختر عموی من و شوهرش ) اومده بودن بوشهر یه روز که با خاله مهسا رفته بودیم خرازی جلودار ، من یه سری چیزای خوشگل چوبی دیدم که خوشم اومد و به ذهنم رسید که یه سری گوشواره باهاشون درست کنم برای خودم .همون روز خاله مهسا هم برای پریسا جون ( خواهرش)خرید و شبش اونم گوشواره درست کرد . گذشت تا چند روز پیش که گوشواره هات و در اوردی ، گفتم بزار ببینم ملودی حالا که گوشاش سوراخه میتونم از اینا براش بندازم و با رنگ لباساش ست کنم . انداختن به گوشت همانا و دیگه اجازه ندادن به من که در بیارمشون هم همانا . خلاصه که از اون روز همه اش در رنگای مختلف گوشت میندازم و کلی جلو اینه میری و میای و چکشون میکنی . اینم عکسشون .