ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

گذشته است که اینده رو میسازه ............

1393/11/1 14:30
1,650 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزه مامان توی این 18 سالی که من بوشهر زندگی میکنم خیلی اتفاقا رو با این دوتا چشمام دیدم . خیلی جاها و محله ها و خونه های مختلف به همراه ناهید جونو بابا سعید زندگی کردم و یه جورایی واقعا با همه کوچه پس کوچه های این شهر خاطره دارم . محال از ممکنه که از دم یکی از خونه های قبلیمون رد بشم و نگاهش نکنم و خاطرات اون دوران مثل برق از جلوی چشمام رد نشه . برای همین دلم خواست الان که کوچیکی و مطمئنا وقتی بزرگ بشی خیلی مکان ها یا خیلی از جاهایی رو که توی این سن رفتی و زندگی کردی رو بخاطر نمیاری برات عکس و ادرسش و بزارم تا بدونی کجاها خونمون بوده . شاید دلت خواست تو هم سری به گذشته ات بزنی

اولی که منو بابا با هم ازدواج کردیم خونمون میدون باهنر . کوچه نیلوفر 21 . انتهای کوچه سمت چپ سر نبش . بود . همون جا شما رو باردار شدم

این خونه کلا 5 تا واحد بود که ما طبقه دوم (توی عکس معلوم کردم )واحد 2 زندگی میکردیم . سر جمع شاید 5 بار شما توی این خونه رفتی یه بار بعد دنیا اومدنت حموم رفتی و مابقیش هم برای جمع کردن وسایل بردمت چون شما که سه روزت بود بهمون گفت خونه رو خالی کنین صاحب خونه . از این خونه که رفتیم اومدیم خیابون بیست متری دواس . کوچه پژوهش 37 پلاک 2 تا دقیقا 3 روز مونده به 2 سالگیت اونجا بودیم .اون خونه هم کلا دو واحد بود که باز ما طبقه دوم زندگی میکردیم که توی عکس باز دورش خط کشیدم

اتاق دومت ( متاسفانه از اتقات توی خونه اول عکسی ندارم )

از تولد دو سالگیت تا دقیقا فردای 3 سالگیت هم توی خونه سوم بودیم . ادرسشم دواس . کوچه اعتمادان یک انتهای کوچه سمت راست ساختمان کیانوش سه . اونجا هم کلا 3 واحد بود یکی توی پیلوت و واحد طبقه اول رو ما مینشتیم وطبقه دوم هم خود صاحبخونه (من عاشق این خونه بودم خیلی بیش از اندازه )

اتاق سومت

از اول اردیبهشت 93 هم تا الان توی خونه فعلیمون هستیم . از اینجا هم هر وقت رفتیم حتما توی همین پست اطلاعات و عکس و ادرس خونه رو میزارم . چون توی خونه زیاد ازت عکس نرگفتم برعکس خونه های قبلیمون یه چند تا عکس از کلیت خونه میزارم برات نفسه مامان

 

 

 

اتاق چهارمت

پسندها (7)

نظرات (13)

محمد
1 بهمن 93 16:55
آپم آپم آپم با مطلب "اینجا کسی پویا نمیبیند...!" بروزم دوست من به منم سر بزن.
مامان آنا
1 بهمن 93 23:57
انشااله عکس خونه بعدی از خونه خودتون باشه و صاحب خونه بشین انشااله.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزم همچنین شما
نیلوفر
2 بهمن 93 0:25
نسیم جون چقدر خونتون خوشگل و شیکه بسیار با سلیقه ای عزییییزم ایشالله خونتون همیشه گرم و شاد و پربرکت باشه و بهترین خاطراتتون رو تو این خونتون داشته باشید
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزه دلم چشمات قشنگ و شیک میبینه . مرسی از دعای خوبت خانومی
بهناز خانومی
2 بهمن 93 10:05
نسیم عزیزم باریکلا به این سلیقه و ابتکار برای زنده کردن خاطرات کارت قشنگ بود راستی نسیم جون من همیشه فکر میکردم شما تهران زندگی میکردین و وقتی ازدواج کردی رفتی بوشهر آخه شبیه بوشهریها نیستی و البته میدونم همدان هم زندگی کردی اما چرا الان مامانتون اینا تهرانند و پیش شما نیستند
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون از نظر لطفتون.عزیزم من خودم متولد مشهد هستم . اما مادر و پدرم همدانی هستن و چون زمان جنگ خانواده پدرم از همدان رفته بودن من هم اونجا دنیا اومدم . شش ماهگی رفتیم همدان تا 10 سالگیم . و به خاطر شغل پدرم که دولتی بود منتقل شدیم بوشهر . بعد از بازنشستگی پدرم چون اینجا دیگه شناخته شده بود و دفتر خصوصی داشت موندگار شدیم و هر از چند وقتی تصمیم به رفتن از بوشهر داشتیم .اما چون من و برادرم اینجا دانشگاه میرفتیم باز نشد و بعدشم ازدواج ما . اما دیگه مامان و بابام از اینجا و اب و هواش خسته شده بودن این شد که تصمیم به رفتن گرفتن و چون اکثر اقواممون تهران هستن مهاجرت کردن تهران .ملودی که 15 روزش بود دیگه رسما اثاث کشی کردن و رفتن
neda1349
4 بهمن 93 7:30
دعا ميكنم كه هرچه زودتر خودتون صاحبخونه بشين وبهترين زندگي را از اخدا برايتان ارزومندم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزم اما خیلی برام مهم نیست
مامان قند عسلا♥♥
5 بهمن 93 11:37
ایشالا خونه ی بعدی خونه ی خودت عزیزم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
هر چی مصلحت خدا باشه عزیزم راضی هستم به رضای خودش
بهناز خانومی
5 بهمن 93 11:59
آخی نسیم جون پس همه جای ایران بودیناااا
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره واقعا خخخخخخخخخخخخخخ
دیوار
5 بهمن 93 15:26
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست! در من طلوع آبی آن چشم روشن یادآور صبح خیال انگیز دریاست
مامان ارمیا و ایلمان
6 بهمن 93 8:52
سلام گلم. ایشالله ملودی جون توی هر جا و هر خونه ای که هست موفق و سربلند باشه و باعث افتخار مامان گل و بابای عزیزش. ایشالله قصر بخره.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام خانومی . ممنون ایشا الله
لی لی
6 بهمن 93 19:20
وای نسیم جون چند سخت ملودی جون اونقدر کوچیک بود چه جوری اسباب کشی کردی؟مامانت اینا هم که زود رفتن تهران چه جوری اخه تونستی؟من همیشه فکر میکردم ملودی رو مادرت اینا واست نگه می‌داشتن
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
نه عزیزم من تازه از یک ماهگی ملودی رو هم با خودم میبردم سر کار تا همین سال گذشته .
خآله
7 بهمن 93 14:09
دلم وآسه ملودی جون تنگـــــ شده انشاالله همیشه با دل خوش و تن سالم تو خونتون زندگی کنین نسیم جون به مآ سر نزدیآ :-( تبادل لینکم کنین ممنون میشم ♥
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزم ادرس وب و ندارم عزیزم
مامان یاسمین زهرا
9 بهمن 93 14:30
به به مامان با حوصله چه یادگاری خوبی
پرستو مامان سیما و شیما
1 اسفند 93 15:56
ایشالا یه خونه ی قشنگ و خوب مال خود خودتون بشه نسیم خوشگله خونه هاتون عجب تراس هایی داشتنا اخه میدونی من تراس خییل دوست دارم خیلی حال میده خخخ!
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره واقعا