اولین کاردستی 6 شهریور 93
الهی مامان فدای خودت و اون مهد رفتنت و اون کاردستی درست کردنت بشه . امروز که اومدم دنبالت دیدم یه کاردستی خیلی خوشگل دستته که گفتن امروز توی مهد با کمک بچه ها برای همه یدونه درست کردن . آخه من فدات بشم که اینهمه خانوم شدی و از این کارای بزرگ انجام میدی . کلی روی ابرام الان از خوشحالی .عکسش و میزارم که بعداً ببینی چقده چیزای خوجل درست میکردی با کمک دوستات و مربی هات
جوجه ی چاق و چله اینقده بلا نمیشه
از زردی زیادی مثل طلا نمیشه
صبح های زود که از خواب با جیک جیکش پا میشه
دنبال دونه و آب دستپاچه که نمیشه
*****
جوجه ی چاق و چله اینقده بلا نمیشه
وقتی میره تو باغچه مست گُلا نمیشه
اونموقع که میگرده دنبال چند تا مورچه
از دیدن یه مورچه اینهمه هول نمیشه
*****
جوجه ی چاق و چله اینقده بلا نمیشه
پی مامان که میره شیطون بلا نمیشه
تو روزهای آفتابی که خیلی چُرتیه
تو بغل مامان جون از خواب بیهوش نمیشه
*****
جوجه ی چاق و چله اینقده بلا نمیشه
وقتی که گشنش میشه دونه غذاش نمیشه
اونوقتی که گم میشه میون باغ و بستان
با جیک جیک زیادی پىِ مامان نمیشه
*****
جوجه ی چاق و چله اینقده بلا نمیشه
از زردی زیادی مثل طلا نمیشه
سرِ جوجه قشنگه گربه با مرغ میجنگه
اما آخر همیشه مرغه برنده میشه…