اولین دیدار ملودی با دختر عمه جدیدش النا جون
عمرم دیروز بعد از رسیدنمون ساک ها رو جمع کردم و یه حموم رفتیم و بعدش به همراه باباشی رفتیم بازار تا برای نینی تازه دنیا اومده هدیه بگیریم . براش یدونه کریر گرفتیم که انشا الله به شادی استفاده کنه . زمانی که عمه حامله بود همه اش باید مراقب نینی توی شکمش میبودیم چون خیلی عمه روشنک و دوست داری و همه اش دور و برش بودی الانم نگران بودم به نینی حسودی کنی . فکر میکردی عروسکه و وقتی میدیدی تکون میخوره ریسه میرفتی از خنده ولی اگه مراقبت نبودیم میخواستی دست و پاش و فشار بدی
نینی هم ماشا الله تنبل از اولی که ما رفتیم لالا بود و دم آخری اونم ساعت 11 چشماش و باز کرد و داشت میمی میخورد . خیلی اوچولو هستش و واقعا باورم نمیشه شما هم انقدی بودی
و اینم بابا بزرگ در حال بوسیدن نوه آخری
این عکس منو یاد زمانی میندازه که بابا اسماعیل اومده بود دیدن شما و همچین عکسی دارین در کنار هم . اینم همون کریر هست که برده بودیم براش و کلی مفید واقع شد خداروشکر