ملودیملودی13 سالگیت مبارک

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

29 تیر 93

1393/4/30 1:50
944 بازدید
اشتراک گذاری

عمرم امروز ساعت 14:50 دقیقه به بوشهر پرواز داشتیم خداروشکر تاخیر هم نداشت . با کلی سلام و صلوات اومدیم که راهی بشیم و همه اش نگران بودم با ندیدن ناهید جون کلی اشک بریزی که خدا رو شکر در کلام نا باوری فقط یه نق کوچولو زدی و کلی خیالم راحت شد به همراه بابا سعید رفتیم فرودگاه . توی پارکینگ منتظر آژانس بودیم و شما هوس کرده بودی بری توی چرخ دستی

آژانس که اومد من شما رو سوار کردم و در همین حین ناهید جون هم رفت بالا

رسیدیم فرودگاه و تا بابا سعید میخواست بارها رو تحویل بده ، توی سبد یکی از مسافرا یک پک توپ که مخصوص استخر توپ بود دیدی و کلی نق نق کردی که برشون داری . اما اونم یکم بیشتر طول نکشید و باز خانوم شدی

بعد از اینکه بار هارو باب سعید تحویل داد خداحافظی کردیم و رفتیم سالن اصلی . خداروشکر پشت سر بابا سعید گریه نکردی و باز فقط یه نق کوچولو زدی و من باز خیالم راحت شد

بعدم که سوار اتوبوس شدیم و رفتیم تا سوار هواپیما بشیم

توی پرواز هم خیلی خانوم بودی . ام خیلی هوا گرم بود و اصلا کولرا خنک نبودو توی این یک ساعت من مردم از گرما . برای اولین بار هم بود که توی پرواز یه اسباب بازی بدرد بخور دادن بهت که خیلی هم دوسش داری

وقتی هم توی فرودگاه بابا عیسی رو دیدی خیلی خوشحال شدی و تندی پریدی بغلش .و اینطوری بود که سفرمون تموم شد و خداروشکر حال منم بهتره . انگار فقط باید پام میرسید به بوشهر تا خوب بشم چشمک

پسندها (9)

نظرات (0)