ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

جمعه 20 دی و تولد عمو امین

1392/10/20 23:54
1,120 بازدید
اشتراک گذاری

عشقه من بعد از چند روز خداروشکر دیشب راحت خوابیدی و منم که از خستگی بی هوش شده بودم ساعت 10 از خواب بلند شدم و دیدم روی همون دست که دیشب خوابم برده روی همون دستم بلند شدم و کل بدنم بی حس شده بود . شما هم بیدار شده بودی و آروم برای خودت داشتی بادکنک بازی میکردی . خیلی چسبید . بلند شدم و صبحونت و دادم و عروسک پشت شیشه ماشین و شسته بودم و دیدم خشک شده خواستم بزار توی کیفم که از دستم برداشتیش و منم گفتم بزار بازی کنه . بعد چند دقیقه اومدی و بزور میخواستی یه چیزی توی دهنم بزاری . دیدم بله چشم نی نی اسکندر بنده خداست . کلاً چشم همه رو در میاری خدا به ما رحم کنه وگرنه چشم ما هم در میاری و با قصاوت تمام میجویی استرس

 

 

ظهر هم مثل خرسای خوشخواب لالا کردیم و ساعت 6 بیدار شدیم و تند تند آماده شدیم تا بریم و برای عمو امین جون کیک بگیریم و سوپرایزش کنیم البته تولدش فردا صبحه اما ، ما رفتیم پیشواز

 

 

البته شکلاتای روش مثل گل بود که دخملی با یه دست همه رو شکوند منتظر

 

 

عمو امین 28 سالش تموم شد . انشا الله هزار ساله بشی عزیزم . کلی هم خوشحال شد

 

 

 

تا من حواسم به بریدن و تقسیم کردن کیک بود ملودی از خجالت شکمش در اومد اونم با پنجول . اینم اولین تجربه  انگشت کردن توی کیک بود .

 

 

این دمه آخرم از خودش حرکات سیرک در میاورد

 

 

 

اینم دخملی بعد از برگشتن از خونه بابا بزرگ آماده برای رفتن به رختخواب

 

 

 

مامانی  بریم شربت بخوریم قبل لالا کردن

 

 

فدات بشم که قدت بلند شده . بعدا که این عکس و ببینی و بزرگ شده باشی متوجه میشی چقده نینی بودی و قدت تا کجای در یخچال بوده . نفسه منی بخدا عمره مامان قلبماچبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)