ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

خواستن توانستن است

1392/9/24 10:59
972 بازدید
اشتراک گذاری

 

وای بگم از ماشا الله هوشت . چند شب پیش از بیرون که اومدیم داشتم لباست و عوض میکردم و چون وقت خوابت بود مدادی رو که توی دستت بود از ت گرفتم و همون جا گذاشتمش توی کیفم و شما رو گذاشتم توی تختت و اومدم بیرون . اون شب گذشت . البته خیلی از من ناراحت شدی اما من توجهی نکردم چون خطر ناک بود با مداد بری توی تخت عشق مامان . خلاصه شب گذشت و صبح که بیدار شدی و تا از تخت اومدی پایین ، دوییدی بیرون اتاقت و هر چی گفتم بیا نیومدی تا مامیت و عوض کنم . تا اومدم بیام دنبالت خودت اومدی و خیلی فاتحانه خندیدی و مداد و آوردی جلو چشم و نشونم دادی از خود راضی . منم شاخ درآوردم که از دیشب چطوری یادت مونده که من اونو کجا و توی کدوم جیب کیفم گذاشتم تازه زیپشم بسته بود و یکم گیر داره . خلاصه که خیلی ماشا الله هوشت بالاست و نقشه کشیت هم عالیه چون مطمئناً شبش که من محلت نزاشتم با خودت گفتی بزار صبح بشه بعد بهت نشون میدم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)