برگشتنمون از تهران
22 خرداد ساعت 6 صبح از تهران حركت كرديم . خدا رو شكر اول راه يه دو ساعتي خوابيدي و كلا بچه خوبي بودي با اينكه از تهران يكسره اومديم تا بوشهر اصلا اذيت نكردي و خيلي خيلي دختر خوبي بودي فدات بشم الهي . ناهار و سميرم خورديم و يكم استراحت كرديم و نزديكاي ياسوج بود كه به علت پنچري يه بيست دقيقه اي لب جاده مونديم و مجبور بوديم پياده بشيم كه زير آفتاب پوستمون كنده شد اما ما بقي سفر عالي بود . بازم كنار تخته واستاديم و بستني خوشمزه خورديم و ساعت 10 شب بود كه رسيديم خونه و من و شما مستقيم رفتيم توي حموم و كلي آب بازي كردي و رو حيه ات عوض شد . و بعدش شما خوابيدي و منم مشغول جمع كردن ساك ها شدم و اون شب از خستگي نفهميدم كه كي خوابم برد و خدا رو شكر ميكردم كه فرداش تعطيلم و ميتونم بخوابم و از اين خوشحال بودم كه بابا سعيد داره مياد چند روز پيشمون . عكساي برگشتنمون زياد نيست اما همين چند تا رو هم ميزارم تا به يادگار بمونه .
عكساي بالا موقع ناهار هست داري نگاه بابا ميكني