ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

يه اتفاق ديگه

1392/2/30 10:26
938 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز 9 خرداد حنابندون دايي حامده و 16 خرداد هم عروسيشون . براي همين ما 5 خرداد انشا الله راهي ميشيم با ماشين من به سمت تهران . براي همين بايد كم كم عادت ميكردي كه صندليت و بزارم عقب . فكر ميكردم كه نشيني و براي اينكه عادت كني تا اون روز از ديروز تصميم گرفتم صندليت و ديگه عقب نصب كنم . اما يادم نبود كه خدارو شكر شما با هر شرايطي خودت و وقف ميدي و اصلا ناسازگاري نميكني . تازه كلي هم خوشت اومده و خوشحالم از اينكه ميشيني و سعي نميكني بلند بشي . خلاصه از ديروز بنده شدم رسماً راننده خصوصي شما فينگيل خانوم . تا الان دوستانه ميرفتيم بيرون چون بغل دستم بودي اما از ديروز شما مثل خانم هايي شدي كه راننده خصوصي دارن . 

انشا الله قراره 5 خرداد شب بمونيم اصفهان كه خستگي بگيريم و 6 خرداد راهي ميشيم به سمت تهران . 8 خرداد هم ميريم به سمت تبريز كه حنابندون اونجا باشيم و يازده خرداد باز ميايم تهران . احتمالا تولدت هم 14 خرداد ميگيرم . ( البته ميدونم روز وفاته ها اما  فك و فاميل دور هم جمع ميشن و احتمالا قر دادن تعطيله ) .آخه مامان بزرگ و بابا بزرگم ( مامان و باباي بابا سعيد ) تا الان فقط يه بار ديدنت اونم وقتي 4 ماهت بود توي عقد دايي حامد . اونا 14 خرداد تهران هستن دلم ميخواست كه توي تولدت باشن . و عموي خودم و خانوادش هم كه مشهد هستن فقط عكسات و ديدن . گفتيم حالا وقتي بگيريم كه همه باشن و بيشتر بهمون خوش بگذره . . 15 خرداد هم كه تولد زن دايي صدف هست و انشا الله 16 خرداد هم عروسيشون . 3 روز پشت هم خوشي و شادي داريم انشا الله . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)