ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

چهار شنبه 18 بهمن

1391/11/21 10:13
788 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزه مامان چهارشنبه بابا كار داشت و زنگ زد گفت امروز نميتونم ملودي و نگه دارم تا بري باشگاه . منم گفتم ديگه چاره اي نيست جز بردنش . اما كلي مي ترسيدم . اما چاره اي نبود واقعا . حموم  رفتيم باهم و بعد رفتيم باشگاه . قبل از كلاس ما ، ني ني ها ميان كلاس ژيمناستيك . واي توي عمرت اين همه بچه كنار هم نديده بودي . مثل ماهي فقط توي بغل من پيچ و تاب ميخوردي تا بزارمت زمين و بري پيششون . اما نميشد كه چون ممكن بود پاشون بخوره سر و صورتت. كلاس اونا كه تموم شد گذاشتمت زمين و كلي بازي كردي از اينكه دورتا دور سالن آينه بود به وجد اومده بودي و همه اش خوشحالي ميكردي . فقط خدارو شكر كه اون روز كلاس خلوت بود . مربيمون هم يه دختر داره كه 8 ماه از شما بزرگ تره واونجا بود . حسابي باهم بازي كردين و همه عاشقت شده بودن . دوست داشتم ازت عكس بگيرم اما به دليل موارد قانوني نميشد. وقت برگشتن هم مگه دلت ميخواست بياي ؟ اينقده گريه كردي كه نگو. فداي دله مهربونت بشم من مامانم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)