28 آبان 91
ديروز بابا سعيد بهمون خبر داد كه با ناهيد جون سه شنبه شب ميان بوشهر تا 2 شنبه هفته بعدش . خيلي خوشحال شدم چون چند روز تعطيلي حسابي حوصلم سر ميرفت . ماشين هم هنوز تعميرگاهه البته قول داده فردا يعني سه شنبه تحويلش بده بهمون . و خبر بد هم اين بود كه سبزك مرد . . در كمتر يك ساعت فلج شد و جون داد . صبح باباشي قبل اينكه ما ببينيمش سر به نيستش كرده بود . خدا بيامرزتش جوجه خوبي بود . زردك هنوز حالش خوبه . اگه زنده بمونه جمعه ميبرم ميدمش به همون كسي كه خريدم ازش . طاقت ديدن جون دادن اين هم ندارم . حالا چند تا عكس ميزارم تا حال و هوامون عوض بشه . دخملي قبل از بيرون رفتن ديشب. تيپ مشكي زده جهت عزاداري امام حسين
توي اين عكس انگار سنت خيلي بيشتره . كلا بزرگ تر از سنت نشون ميدي و خيلي هم معقولي
اينم شيريني ورودت به بيست ماهگي . البته دسره
اينم يه سويي شرت كادوي مامي و بابا به شما . خيلي بهت مياد . يه چيز سبكه واسه صبحها كه ميايم سر كار راحت باشي باهاش . مبارك باشه گله خوشبوي من .
اينجا هم الانه كه آماده شدي بريم خونه