ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

شنبه 22 مهر

1391/7/24 2:46
1,749 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه ساعت 8 حرکت کردیم به سمت تهران این بار از جاده آوج . مسیر تقریبا دو برابر مسیر اومدنمون بود . از شانس بد منم حالم بد بود و کلی اذیت شدیم ساعت 4 بعد از ظهر رسیدیم بالاخره با هر زجری بود. تا رسیدیم تند مامیت و عوض کردم و گذاشتمت تا بخوابی و خودم هم همون طوری با مانتو و روسری نفهمیدم کی خوابم برد تا ساعت 7 شب . بعدش دیدم خیلی کسلم و واقعا حالم بده گفتم یه دوش بگیرم تا سر حال بشم . با هم رفتیم حموم . حالم خیلی بهتر شد اما تا صبح یکشنبه هنوز حالم کامل خوب نبود.

انگور هارو از توی تاکستان خودمون چیدیم

 

پسندها (1)

نظرات (7)

امیر علی پسر اژدها سوار
24 مهر 91 7:19
نوش جونت عزیزم


مرسی خاله جون
مامان تیارا
24 مهر 91 9:44
آخی از خستگی بوده عزیزم . مسافرت خستگی هم داره دیگه . اما بازم خدا را شکر که خوش میگذره بهتون
فدای این ملودی بلای خودم که اینقدر خوش تیپه


مرسی واقعا روز بدی بود . خدا نکنه خاله
مامان رهام
24 مهر 91 12:34
نسیم جون دیدو بازدیدا خستت کرده


نه به خدا تا باشه از این کارا
مامان یاسمین زهرا
24 مهر 91 12:41
این عکسه که داره انگور میخوره بینهایت قشنگه


خاله چشمات قشنگ میبینه تازه هم میخورد هم دهن ماها میزاشت
میترا
25 مهر 91 1:27
3تا عکس آخر خیلی ناااااااااازن


چشمات قشنگ میبینه عزیزم
مامان فاطمه
25 مهر 91 21:48
ملودی جون همه ی عکسات خوشگله ولی اونی که داری انگور می خوری خیلی خوشل شده.
نوش جونت خاله.منم عاشق انگورم.


چشمات قشنگ میبینه از وقتی اومدیم سفر جز انگور و گوجه فرنگی چیز دیگه ای میل نداره برای خوردن
مامان امیرناز
26 مهر 91 9:28
سلام عزیزم چه جیگری شده ای خانم خوشگله ایشالا همیشه به شادی گلم


ممنون عزيزم نظر لطفته