ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

تاريخ 15 شهريور 91

1391/6/19 9:02
796 بازدید
اشتراک گذاری

هر چي سيزدهم بد بود به جاش 15 شهريور روز خوبي بود . اولش رفتيم خونه خاله حديثه و ني ني رو ديديم خيلي كوچولو بود . با اينكه وزنش 3400 بود اما به نظرم ريز ميومد. شما وقتي دنيا اومدي 2800 بودي اما به نظر من درشت تر بودي از الان طاها كوچولو . شايدم يادم رفته چقده فينگيل بودي عشقم . خلاصه به من ثابت شد كه دليل اينكه هر جا ميرفتيم به من ميچسبيدي اين بوده كه راه رفتن بلد نبودي . اما ماشا الله همه اش دور ميخوردي ولي به چيزي دست نميزدي فقط تخت ني ني برات آشنا بود چون مدل مال خودت بود اما آبي و سفيد . بعد از اونم رفتيم بازار و كلي لباس هاي خوشگل واسه توي خونه ايت گرفيتيم . بعدش هم رفتيم بابايي رو ديديم و گفت فردا ميام پيشتون ديگه . البته من گفتم بريم خونه ناهيد جون اينا . چون آسانسور دارم و پله نخواي پايين بالا بشي . خيلي روز خوبي بود و شبش از خوشحالي خوابم نميبرد . آخه واقعا اين چند روز جدايي سخت گذشت خيلي خيلي . اما تموم شد . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)