واكر
مامان خيلي غصه داره خيلي خيلي خيلي . ديشب كلي گريه كردم. از بس همه ميگن چرا دخملت راه نميره ؟ چرا دندون در نياورده ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا؟ من هم ميدونم هر بچه اي يه طور بزرگ ميشه و يه كاري رو زودتر و يكي رو ديرتر انجام ميده،اما خب مادر هميشه دلش ميلرزه كه نكنه خداي نكرده چنان و چنين باشه. خلاصه كه دندون در آوردنت واسم شده آرزوي محال. هر شب خواب ميبينم دندون در آوردي و صبح با كلي ذوق توي دهنت و ميچرخم اما هيچ خبري نيست كه نيست. حتي ديشب رفتم برات واكر گرفتم كه زودتر راه بيفتي. همه ميگن بچه ما توي اين سن بود راه ميرفت. ملودي چقدر تنبله. خداجونم كاري كن زودتر هم راه بره هم دندون در بياره تا يكم دلم آروم شه و ديگران نمك روي زخمم نپاشن.
ديشب راه كه نرفتي اما چند دقيقه اي ايستادي. اينقدر چراغاش و آهنگاش برات تازگي داشت كه ترجيح ميدادي با ائنا بازي كني تا راه بري. منم گفتم اولش بزارم يكم بازي كني.