امروز دلم میخواست کور بشم
عزیز مامان الهی مامان کوربشه و اشکات رو نبینه
امروز وقت دکتر داشتی واسه اینکه ببینیم وزنت خوب اضافه شده یا نه از مثانه ات با سرنگ دکتر میخواست ادرار بگیره عذابت هم داد اما نتونست. من که دل نداشتم واستم و ببینم خدا رو شکر که با عیسی بود و پیشت موند . وقتی اومد توی اتاق دکتر تو گریه میکردی و جیغ میکشیدی منم گریه میکردم احساس کردم دارم میمیرم تمام دل و رودم و احساس کردم دارن در میارن . وقتی بغلت کردم و سرت و روی شئنه هام گذاشتم نفست تند تند بود جیگرم آتیش گرفت . خیلی اشک ریختم . دوست دارم دوست داریم هم من هم بابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی