ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

دوباره دارم با تو بزرگ میشم

1397/10/21 13:06
651 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مادر بچه که بودم خونمون توی کوچه خونه مامان پوری و اقا جون بود . اونا اخر کوچه و ما سر کوچه . روزای تعطیلی یا دم غروبا که میرفتیم خونشون همیشه جام داخل اتاق خیاط خونه مامان پوری بود . یه ظرفی داشت که داخلش خورده پارجه های لباس های مشتری هارو میریخت . و شده بود اسباب بازی من . با همون خورده پارچه ها چه چیزایی که برای عروسکام نمی دوختم . کلی خاطره خوب دارم از اون روزا . چند شب پیش خونه مامان مریم بودیم و داشت شلوار میدوخت برای خودش . شماهم کنار دستش نشسته بودی و با خورده پارچه ها برای عروسکات چیزای مختلف درست میکردی مثلا میگفتی این کلاهه این دامنه و الا اخر . یهو پرت شدم به بچگی های خودمو خونه و اتاق گرم و پر از نور مامان پوری هم کلی لبخند اومد به لبم و هم دلم گرفت که چقدر زود گذشت و دیگه اون خونه نمونده برامون که بشه رفت مجدد . خوبه که هستی خوبه که با شما دارم از نو بچگی میکنم و تموم لحظات پر خاطره رو مثل فیلم نگاه میکنم 

 

 

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان النا
22 دی 97 14:17
سلام ، چقدددددددر شما اصیل و خوبید 🌺عاشق طرز فکر و منش و گفتار شما هستم ، اصالت خانوادگی تو نوشته های شما موج می زنه در کنار ملودی نازنین و همسر محترمتون همیشه شاد و پر از آرامش باشید 🌺🌺🌺

 
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای شما بشم خانومی نظر لطف شماست چیزی که از دل میاد به دل میشینه . خوشحالم که مهمون خونه کوچیکمون هستید مهربونم و ممنون از دعاهای پرمهرتون که بدرقه زندگیمون کردید کلی انرژی مثبت گرفتم از خوندن پیامتون محبت