اثاث کشی
اثاث کشی عزیزه دلم روز نهم فروردین ناهید جون و بابا سعید هم برگشتن تهران . شب سال تحویل خونه رو صاحب خونه فروخت و مجبور شدیم از همون ساعت اول سال جدید دنبال خونه باشیم بگذریم که همه جا تعطیل و هیچی خلاصه کلی همه چیزمون قاطی پاتی شد و تا الان که ما چیزی از تعطیلات و مهمون هامون نفهمیدیم. علت نبود و ننوشتن اینروزا هم همینه . حسابی درگیر جمع کردن خونه هستم که به محض پیدا کردن خونه انشا الله زود منتقل بشیم که به امتحان های شما برخورد نکنه . هرچند که واقعا من اصلا برعکس گفته همه که میگفتن داشتن بچه کلاس اولی خیلی سخته اصلا متوجه نشدم که داره سال تحصیلی تموم میشه اما میخوام یه وقت جابجایی داخل روحیه و فکرت تاثیر نزاره تا بتونی راحت به مدرست برسی نفسم . عکس های مربوط به این دوران و اگه بگیرم همین پست برات میزارم . تا الان یکی از دغدغه ها و ناراحتی هام اینه الان باید درگیر تدارک تولدت باشم اما مجبورم به چیزای دیگه تمرکز کنم و فکر تولدت با تاخیر گرفته بشه و خسیلی برای این ناراحتم که دقیقا همیشه تولدت مصادفه با جابجایی خونه . دو سه روزم درگیر عروسی فامیل ای بابا بودیم که جهت تجدید روحیه خیلی خوب بود واقعا . خاله بهار هم ازمون چندتا عکس گرفت که بفرسته میزارم همینجا
تازه نوشت :
27 اردیبهشت 97
نفسم بالاخره بعد از کلی طول کشیدن اثاث کشی انجام شد . خیلی طاقت فرسا حالا نمیدونم چرا شاید چون سنم رفته بالا تر و برای همین خسته شدم در حد نابود شدن میشه گفت . روز 24 اردیبهشت پروژه با موفقیت انجام شد . شما هم مثل همیشه صبورانه همراهی کردی باهامون . الان تقریبا چیده شده فقط فردا ریزه کاری های اخر و باید انجام بدم و چیدن پذیرایی .
دور دستات بگردم این عکسا مال روز قبل اثاث کشیه که داشتیم خونه رو تمیز میکردیم
دخمل اشفته مامان با دمپایی تابه تا
شب اثاث کشی چون تخت هامون نصب نبود روی تخت سنتی خوابیدیم
و همچنین غذا خوردیم . البته سفرمون کیسه زباله بود و لیوان هم نداشتیم با بطری اب میخوردیم 
اینم اخرین عکس از خونه قبلیمون
و اولین عکس از خونه الانمون
نفسم اینم عک های اتاقت توی خونه جدیدمون
اینم عکسایی از خونمون بعد از چیدمان
