باغ
نفسم خاله نرگس شب قبل زنگ زد و گفت که میخواد با دوستاشون برن باغ و ماهم دعوت کرد. ماهم از اونجایی که برنامه ای نداشتیم قبول کردیم و راهی شدیم و چقدر خوب شد که رفتیم . یک روز بینظیر و گذروندیم با هوایی عالی و کلی خوش گذشت از طرفی هم چون زنونه رفته بودیم بیشتر خوش گذشت ساعت 8 صبح رفتیم و ساعت 6 عصر خونه بودیم . شماهم که عالی بودی مثل همیشه و خانوم
صبحونمون
سبزی خوردن چاهی
درخت کنار
فضای باغ
ناهارمون جوجه کباب و میگو کباب
این نقاشی رو هم پیرو باغ دیروز کشیدی منم نگهش داشتم . فدات بشم که به همه چیز دقت میکنی ریز به ریز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی