××××××××××××دخمل مامان یک هفته ای شد ×××××××××××
سلام جیگر گوشه مامان . سلام ناناره مامان
هفته پیش این موقع ها تازه ٦ ساعت بود دنیا اومده بودی نوک طلای مامان . این چند روز چون حسابی باهات سرگرم بودم خیلی زود گذاشت . فردا هم به امید خدا باید برم مطب خانم نصیری که بخیه هامو بکشه . یه کوچولو میترسم . دیگه از بس شب بعد زایمان درد کشیدم طاقت درد ندارم . اما به عشق وجود تو و بابا عیسی تحمل میکنم . بابایی چهارشنبه ،پنجشنبه و جمعه چون مجلس عروسی داره احتمالاً نمیتونه پیشمون باشه خودش خیلی ناراحت بود . اما من گفتم من و ملودی منتظرت میمونیم بابا جون و مواظب هم هستیم تازه مامان ناهید و بابا سعید و دایی حامد هم هستن .
دیشب هم مامان مریم ، بابا اسماعیل ، عمو امین ، عمه انیس ، دختر عمه ات فاطمه ، پسر عموت سیاوش ، شوهر عمه ات علی ، عمه روشنک اومدن دیدنت . بابا اسماعیل کلی ذوقت و خورد مامانی . تو هم واسه تشکر توی خواب یه خنده خوشگل تحویلش دادی . دوست دارم مامانی خیلیییییییییییییییییییییییییییی