سفر دوروزه بابا سعید به بوشهر
عزیزه دلم شنبه شب یعنی 22 مهر بابا سعید اومد بوشهر و امشب هم یعنی 24 مهر برگشتن تهران . خیلی کم بود اما باز از هیچی بهتر بود .شب اول که از فرودگاه اومدیم اومدم و هر چی دنبال بابا گشتم نبود . گفتم خدایا کجا رفت ؟! تا دیدم صدای خنده میاد دیدم بلهههه بابا سعید اینجا تشریف دارن مردم از خنده رسما
بابای شیطونمیییی
اینم شیطنت بعدی که ظهر یکشنبه وقتی از مدرسه اومدی دمپایی بابا رو پوشیدی بابا هم دمپایی شمارو پوشیده بود
نکته شلوارت ورزشیه چون ورزش دارین یکشنبه ها
ناهار یکشنبه عدس پلو و سالاد شیرازی به درخواست بابا جونم
نفسممممم
میوه برای بابا جونم
ناهار امروزمون دوشنبه به درخواست بابا نفسم
میوه عصر امروز بابا سعید عاشق میوه اس که براش یکی پوست بگیره منم این مدلی حسابی خودم و لوس میکنم براش همیشه
چند روز بود هی میگفتی بلال بخر . منم خریدم هم برای اینکه دلت اروم بشه هم جهت اینکه دندون دومت بیوفته که البته نیافتاد حتی با خوردن بلال . خیلی اذیت میشدی چون دندون پشتیش در اومده . و حسابی کلافه بودی
اب نمک
نفسه یدونه ام
نوش جونت بشه عمره من