ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

یک روز از صبح تا شب

1394/9/25 23:49
659 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم امروز صبح باهم رفتیم مدرسه و شما دیگه حسابی با همه مخصوصا خانم معلم و خانم معاونتون صمیمی شدی . اکثر اوقات بغل دست خانوم معلمی و بهش توی کاراش کمک میکنی کتاب و دفتر بچه ها رو میدی و یا پلاکارت های حروف و بهش میدی خلاصه ازت راضیه خانوم معلموتون . منم که حسابی بهت افتخار میکنم . منم یه سری کارتکش به صورت تابلو های کوچیک از کل حروف الفبا درست کردم و بردم واسه معلموتون و اونم خوشش اومد و حسابی بدرش میخوره گویا

 

 

یه تابلوی بزرگ هم درست کردن تازگی که تولد هر کدوم ا دانش اموزا رو روش مشخص میکنن به موقع تولدشون و عکس همتون و چسبوندن

عکس وسط مال شماس

امشب هم به همراه معاونتون که خیلی من باهاش صمیمی شدم و کلی باهم خوش میگذرونیم رفتیم سفره خونه و حسابی خوش گذشت . شما هم که مثل همیشه انقده خانوم بودی که حد نداره

 

 

شنبه هم توی مدرسه تولد یکی از دوستاتونه که ما هم یه کادوی کوچولو واسه اش اماده کردیم . منم این مدلی تزیینش کردم

عکسای تولد هم حتما میگیرم و میزارم برات

پسندها (1)

نظرات (1)

بابا حمید
26 آذر 94 11:23
سلام آبجی نسیم گل و مهربونم ظهر بخیر آبجی گلم آبجی گلم بهم سر بزن خوشحالم میکنی منتظرتم آبجی گلم از طرفم ملودی جووون را ببوسی خنده بر لبانت همیشه جاری آبجی گلم آخر هفته خوبی برای شما و خانواده گلتون آرزومندم مانا و برقرار باشی آبجی گلم با آرزوی بهترینها برای شما و خانواده گلتون ........................ با ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس، ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!! .............................. تا خدا هست ... با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن .. و بگو با دل خود که خداهست خدا هست هنوز ماه من غصه چرا آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد...