سفر به شیراز

سلام عشقم . فردا صبح انشا الله ساعت  شیش و نیم به مدت دو روز و نصفی قراره بمونی پیش باباشی و مامان بره عشق و صفا و البته عروسی خواهر خاله حدیث . هورااااااااااااااااااا بعد از مدت ها یه سفر تنهایی و بدون دغدغه مطمئنم به من که خیلی خوش میگذره و امیدوارم شما هم اذیت نشی و اذیت نکنی . البته درسته من خوشحالم که میرم سفر اما دلیل دیگه ای که نمیبرمت اینه که به دوری ازم عادت کنی و وابستگیت کم بشه . امروز جلسه اخر کلاست توی این ماه بود و بهم گفتن که برای اول مهر که میبرمت ساعت هایی رو مدرسه برات بریم و روپوش و لباس فرم بدوزیم . ای جونم چقده خوردنی میشی تو با اون لباس نفسم به قول خودت (چقدره با مزه هی) . چقده زود بزرگ شدی عشقم . درسته در اصل باید سال دیگه بری پیش دبستانی اما ترجیحا در هفته ساعت هایی رو میخوام ببرمت تا هم با بچه ها باشی هم کلی چیز یاد بگیری هم اینکه وابستگیت کم بشه و سال دیگه که کلا باید بری مدرسه اذیت نشی .اینم عکسای امروزت توی مدرسه که خانم زمانی می خواست صورتت ونقاشی کنه اما شما نمیزاشتی و تندی پاکش میکردی . خاله مهسا هم زحمت عکسا رو کشید به خاله مهسا میگی مهسو خخخخخ

عاشقتم نفسم . امیدوارم پست بعدیت و که مینویسم هم ماهگردت و هم اینکه از دختر خوب بودن این دو روزت بدون مامان تعریف کنم . ایشا الله