ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

بعد از چند ماه ، تلاش دوباره برای رفتن به محیط اموزشی

1394/5/7 11:40
1,436 بازدید
اشتراک گذاری

جشنهوراااااااااااااااا این پست ، پست شماره هزار هست . هزار تا پست برات نوشتمجشن

عشقم اینروزا ذهنم خیلی درگیره . یه جورایی کم اوردم واقعا و بریدم . خیلی سخته که یک و سال نیم زحمتم برای اخت شدنت به محیطی بدون من و محیط اجتماعی دود شده و رفته . خدا بگم اون مربیت  و چکار کنه که حتی نمیدونم چکارت کرده که از هر چی بچه هم هست یه جورایی میترسی . چند روزیه که با مامان یسنا گلی یکی از دوستای خوب وبلاگیمون مشورت میکردم و میدونستم خواهرشون مدیر مدرسه و پیش دبستانی هستن و قرار شد برای شروع بریم امروز مدرسشون . رفتیم و از در ورودی شروع کردی اشک ریختن رو . و همه اش می خواستی بریم از اونجا من شرایط و برای مدیر توضیح دادم و قرا ر شد به اتفاق من بریم سر کلاس نقاشی . وای خدا بچه های دوساله همه بدون ذره ای ناراحتی و اینکه مامانشون باشه نشسته بودنو از اشک و گریه شما تعجب کرده بودن . منم که داشتم از درون اب میشدم خیلی سخته که میبینم برای اخت شدن با محیط اذیت میشی . بعد از کلی اشک  و پاره کردن کاغذ بالاخره اروم شدی و نیم ساعت اخر و شروع کردی به نقاشی کردن البته بهتره بگم خط خطی کردن . برای شروع بد نبود . نمیدونم چرا من همه کارایی که مربوط به بچه ام هست باید با بدبختی و اعصاب خوردی انجام بشه . همه اش استرس سال دیگه و پیش دبستانی رفتنت و دارم . خدایا کمک کن منو و دلم و محکم کن دیگه در مورد این مسائل واقعا ضعیف شدم . اینا رو نوشتم که بدونی چه زجرایی دادی به دل مادرت و فکر نکنی همیشه بچه خوبی بودی . جالبش این بود اومدم خونه و اشکام میومد و رفتی دستمال اوردی و اشکام و پاک میکردی . الهی مامان فدات شه یکم همکاری کن مگه چی میشه ؟خدایا فکر نمیکنم چیز زیادی ازت بخوام فقط میخوام ملودی راحت با محیط جور شه این فعلا تنها ارزوی من توی این دنیای بزرگه


 

الهی مامان فدات شه اخه چرا ؟ نکن مادر با خودت و من اینطوری نکن

اینم بعد از اروم شدن . فدای اون قد و بالات بشم من که نشستی توی نیمکت مدرسه . منم جام نمیشد اما مجبور بودم بزور خودم و جا بدم که شما حس امنیت کنی که من پیشتم . البته بعد از اروم شدنت نشستم روی صندلی کنار نیمکتت .


توی اوج ناراحتی های دیروزم سر کلاس که بودیم نیمکت جلوییت یه پسری نشسته بود که امسال میرفت پیش دبستانی خیلی هم ماشا الله اروم و اقا بود و نقاشی کردنشم خیلی عالی بود اسمش شایان بود . از اولی که رفتیم همه اش نگات میکرد مربی ازش پرسید شایان جون میای با ملودی دوست بشی اونم نه گذاشت و نه ورداشت گفت نه دوست نمیشم همه اش گریه میکنه من دوسش ندارم . مرده بودم از خنده . مادر با این رفتارت همه پسرا رو فراری میدیا . اما اونم معلوم بود از اینایی نبود که ناز دخترا رو بکشه وقتی گریه میکنن .اینم شد اولین خاطره از روز اول مدرسه رفتنت

 

جدید نوشت 1394/0507

روز دوم :

عزیزم طی تماس با خاله لیلا مامان یسنا جون قرار بر این شد که عصری بریم و مربی خصوصی رو ببینیم . امروز عصر راهی مدرسه شدیم . خداروشکر با اشتیاق وارد مدرسه شدی و و اصلا ، نه نق زدی ، نه اشک ریختی . رفتیم داخل و من تا با خانوما سلام علیک میکردم رفتی سمت اتاق نقاشی و میگفتی نقاش باشی . یعنی بریم نقاشی بکشیم . قرار بود توی اتاق دیگه برین که به درخواست خودت خانم زمانی شما رو برد توی همون اتاق قبلی و تند رفتی توی همون نیمکت دیروزی نشستی . منم یک دقیقه نشستم و به بهونه اوردن اب اومدم بیرون و مشغول صحبت در مورد کارات شدم با مدیر مدرسه . امروز کلی خوب بود و حتی یک قطره هم اشک نریختی که همه کلی تعریف کردن و میگفتن 180 درجه با روز قبل فرق کردی و منم کلی خوشحال شدم که روز دوم  انگار حس امنیت کردی اونجا . مامان یسنا گلی هم اومد . تا الان همو ندیده بودیم فقط دو سال پیش در حد 5 دقیقه . اما از لحاظ کلامی و اس ام اس تقریبا اکثر روزا باهم در تماس بودیم توی این مدت . کلی از دیدنش خوشحال شدم و یسنا رو هم برای اولین بار از نزدیک میدیدم خیلی ناز و بانمک بود . ای جونم مثل بچگی های خودت که بغل کسی نمیرفتی اونم نیومد بغلم اما با لبخنداش کلی دلبری کرد واسم . خاله جون زحمت کشیده بودن و برات هدیه اورده بودن که خیلی هم مورد استقبالت قرار گرفت  و تا همین قبل خواب باهاش مشغول بودی .مخصوصا با حباب ساز .

این لیوان رو هم توی مدرسه خاله مهسا داد به شما

قرار بر این شد که از نقاشی و رنگ امیزی شروع کنیم و منم توی خونه برات سی دی های اموزش اشکال و بزارم . و روز شنبه و چهار شنبه با خانم زمانی کلاس داری و یک شنبه ها هم میبرمت همونجا کلاس نقاشی در کنار بقیه بچه ها . تا کامل اماده بشی منم میام و اونجا میشینم بیرون کلاس  . فسقلی مامان همیشه کنارته اگه فیزیکی هم نباشه مطمئن باش روحش و فکرش همیشه فقط و فقط کنار تو میمونه . این خاصیت یه مادره .خدایا شکرت 

 

جدید نوشت 1394/05/08

روز سوم :( خرید وسایل مورد نیاز و کلاس بندی )

عزیزه دلم طی صحبت هایی که شد قرار بر این شد که برات کتاب های نقاشی بگیرم  و دفتر نقاشی و توی خونههم سی دی اموزشی ببینی که بیشتر به شناخت اشیا و حرف زدنت کمک کنه . امروز همه وسایل و تهیه کردم و انشا الله از شنبه شروع میکنیم . 

دو سری برنامه اموزشی و سی دی و کارتکس برات گرفتم

 

دفتر نقاشی و مداد رنگی و جامدادی

کتاب های نقاشی 

ای جونم خداروشکر که اینروزا رو هم دیدم که برات لوازم تحریر بخرم ایشا الله برای سال اینده که میری پیش دبستانی ،میز تحریر هم میخرم برات نفسم . امروز یادم اومد اون موقع ها که شیر خشک میخوردی میگفتم خب از شیر که بگیرمش همون پولو براش پس انداز میکنم اما اومد و جاش شد شیر پاستوریزه . گفتم از پوشک که بگیریمش اونو پس انداز کنیم اما تبدیل شد به هزار جور وسیله بازی و شهریه مهد . الانم دیگه افتادی توی خرج مدرسه . هنوز هیچی نشده و نه به باره نه به دار کلی خرج گذاشتی روی دستمون . اما فدای یه تار موت . تو موفق باش و خوش باش همه زندگیمون رو فدات میکنیم عزیزم . ایشا الله بزرگ میشی و مایع افتخارمون میشی و خستگیمون در میادبغل

جدید نوشت 1394/05/10

روز اول کلاس :

عزیزه دلم دیروز اولین جلسه کلاسیت با خانم زمانی بود من رو هم خواستی کنارت بمونم توی کلاس و با اجازه خانم زمانی موندم . دیروز شناخت دو تا رنگ ابی و زرد و باهات کار کردن هر چند که طی کار اصلا توجه نمیکردی و همه اش بازیگوشی میکردی اما اخر کلاس گفتی ابی و من دیشب هم که باهات توی خونه کار کردم گفتم مداد زرد و بردار و شما هم برداشتی پس معلومه یاد گرفتی . دیروز اخر کلاس هم خاله زمانی کلی اجازه داد با ماژیک روی تخته نقاشی کنین و از این هم خیلی استقبال کردی . کلا مثل ضبط صوت عمل میکنی یه چیز و میشنوی اما بعدا تحویلش میدی . کلی دایره روی تخته کشیدی و جالب اینجا بود که ماژیک ابی دستتت بود و میگفتی ابی . 

از صبح دیروز هم برنامه بیبی انیشتین و برات گذاشتم که عاشقش شدی و حتی ظهر هم به خاطر دیدنش زودتر از موعد بلند شدی و تند تند منو بیدار کردی که بیام و بزارمش برات

 

این عکسم ماله دیشبه هر چند یکم کلافه  و خسته شده بودی که البته تقصیر من بود چون ساعت 10 شب وقت درس کار کردن با بچه نیست قهر. منم بیخیال شدم و همین که  دیدم رنگارو تشخیص میدی از هم و اینکه 3 تاش و تقریبا با کمک من رنگ زدی تعطیل کردم کارو . فقط هر چیز ابی یا زردی و که میبینم نشونت میدم و میگم زرد یا ابی و تاکید میکنم و اروم بیانش میکنم . و نحوه دست گرفت مداد رو هم یاد گرفتی قبلا خیلی دستت و بالا میگرفتی برای اول کار خیلی پیشرفت های خوبی داشتی نفسم محبت

دیروز هم از توی نت نشستم حدود 100 تا عکس برات پرینت گرفتم که بتونی رنگشون کنی و خانم زمانی هم گفتن خوبه. دیروز هم دوتاش و کار کردین که با رنگ های مورد اموزش هم خونی داشت . این دوتا نقاشی رو هم با کمک خاله زمانی رنگ کردین . میزارمشون اینا رو توی کلیر بوکت برای بعدا یادگاری بمونه و نشونت بدمشون . اون زمان البته دیگه یه پا پیکاسو شدی حتما برای خودت و باورت نمیشه اینا کار خودت باشه اما من مدرکش و نگه میدارم درسخوان

امروز هم کلاس نقاشی داری که چون من خودم حالم خوب نیست قرار شد سه شنبه ببرمت . 

جدید نوشت 1394/05/13

عزیزه دلم امروز رفتیم که بتونی توی جمع با بچه ها هم باشی و رابطه برقرار کنی همینکه میبینم با شوق خودت وارد مدرسه میشی و دیگه نه تنها اشک نمیریزی بلکه میری و همه جا سرک میکشی خودش برام دنیایی می ارزه .تا الان فکر میکردم فقط منم که همچین مشکلی دارم در مورد بچه ام ، اما امروز یه خانومی و دیدم که دخترش خیلی بدتر از شما وابسته بود . خدایا شکرت . امروز یک ربع هم بدون من نشستی سر کلاس بدون ذره ای نق زدن جشن. در ورودی یه سری از کاردستی های ساخت بچه ها رو چیدن و شما هم تا وارد میشیم عاشق این کاردستی هستی و تندی برش میداری

سر کلاس نقاشی هم که رفته بودی کلی امروز بر عکس سری قبل با معلم جور شده بودی و جالبش اینه خیلی علاقه داری به تابلو و تخته وایت برد . فکر کنم از اون دانش اموزا بشی که همیشه ببرنت پای تخته برای سوال و جواب خودتم گویا مشتاقی

مادر به فدای اون قد و بالات بشه 

برای اولین بار هم رفتی یه سری توی کلاس کاردستی اولش نمیومدی اما تا دیدی من رفتم اونجا وارد شدی و اونجا رو هم کشف کردی . چه کارای خوشگلی هم یاد میدادن منم اتفاقا یاد گرفتم کاردستی امروز رو خیلی عالی بودعینک . نمونه کار امروز هم مربی کاردستی به شما هدیه داد

اتفاق جالب امروز این بود که یکی از بچه ها اومد و بهت پفیلا تعارف کرد و شما هم برداشتی بعدش از بس رفتی سراغش و گفتی بده و بده که اون طفلی هم گفت بیا همه اش واسه خودت . خخخخخخخخخخخخ 

منخستههیپنوتیزمخجالت

تو 

دوستت که پفیلا بهت دادمحبت

این تبلیغ مدرسه ای که  میری .البته ما فعلا مدرسه پسرونشون میریم که اسمش ستارگان هست .

نکته بعدی هم این بود که زن عموی بابا عیسی لگنشون شکسته بود عمل کردن و پلاتین گذاشتن و امروز از بیمارستان مرخصسشون کرده بودن و خونه اش کنار خونه بابا اسماعیله . رفتیم بعد از مدرسه اونجا و شما رو مدت نیم ساعت گذاشتم و رفتم عیادت . مامان مریم میگفت اصلا دنبالت هم نگشت .

جدید نوشت 1394/05/17

دو تجربه جدید : کار با ابرنگ و پاستل

عزیزه دلم امروز هم کلاس داشتیم با خانم زمانی و اینبار چون دیدم که به ابرنگ و پاستل علاقه داری برات تهیه کردم که بیشتر جذب بشی و واقعا هم خوب جواب داد این کار . چون وسایلی که میبریم زیاده توی دوتا کیف میزارم برات 

توی این ساک وسایل نقاشی از قبیل کارت هایی که خودم تهیه کردم که رنگشون کنی و کتاب های نقاشی و دفتر نقاشیه .

توی این کیف هم وسایل جانبی مثل مداد رنگی و ابرنگ و پاستل . البته امروز یه دفتر بزرگ سایز A3 هم گرفتم برات برای وقتی با ابرنگ کار میکنی و عصری هم بهم گفتن برات مقوا و رنگ انگشتی بگیرم و فردا ببرنت سر کلاس کاردستی . خلاصه که اینروزا حسابی مشغول خرید لوازم و بردن کلاست هستم و سرم شدیدا شلوغه

اینم خریدای امروزت البته به جز مداد رنگی هات

دفتر برای کار با ابرنگ

مقوا و قیچی مخصوص بچه ها برای کلاس کاردستی

اینم وسایل و ابزار کار پیکاسو کوچولو

چونکه از این به بعد کارهای زیادی توی محیط اموزشی انجام میدی اگه بخوام همه رو بزارم خیلی محیط وبلاگت شلوغ میشه برای همین اولین تجربه هات و میزارم و توی کلیر بوکت با ذکر تاریخ برای یادگاری .

نقاشی با ابرنگ البته به کمک مربیت بوده 

 

البته نه تنها کاغذ و نقاشی کرده بودی بلکه تموم ناخت هات و با ابرنگ لاک زدی و همچنین رژ لب و رژ گونه و حتی به صورت مربیت هم رحم نکرده بودی خسته

نقاشی با پاستل . طرح و مربیت کشیده و هم زمان هم شعر چشم چشم دو ابرو و میخوندن برات و شما هم رنگشون کردی

 

دیروز حدود یک ساعت وی کلاس بودی بدون حضور من محبت

پسندها (8)

نظرات (31)

مامان نازار
7 مرداد 94 12:20
خو دااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بخورم اين دختره نازو ... نگاش كن تو رو خدا تو نيمكت مدرسه چقد بزرگتر شده خانومي ... چه حسه خوبي نه . سال ديگه ميره پيش دبستاني .... عزيزم اينقد خنديدم الان به رفتار شايان و نحوه نتيجه گيري شما .... خيلي با حال اين قسمت و نوشته بوديد .... فداي اون قشنگيات اشكاتو قربون ....
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخ اره واقعا
مامان نازار
7 مرداد 94 12:30
گفت اگه براي مامانش مشكلي نباشه براي كنار گذاشته شدن ترس و خجالت كلودي و ارتباط با بقيه بچه ها كلاسايي مثل كاردستي كه گويا كلودي دوست داشت و لحظه وارد شدنش سراغ كاردستي هاي بچه ها رو ميز رفته بوده يا نقاشي همون دو بار در هفته بياد... اصلنم نگران نباش.... صبور باش و اروم اصلا ضعف نشون نده به ملودي كه بخواد بفهمه نقطه ضعفت كجاست و از چه رفتاريش ناراحت مي شي كه دقيقا بچه ها تو اين سن اون رفتارو تقويت مي كنن. بدونه از گريش ناراحتي يا از اخت نشدن بيشتر مي كنه رفتارشو
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات بشم عزیزه دلم . کلی مثل یه خواهری برام . من خواهر ندارم اما خوشحالم خواهرایی مثل شما توی این جا پیدا کردم
خانم معلم
7 مرداد 94 12:36
سلام. ملودیتون مااااهه. خدا حفظش کنه. ان شاالله زود به محیطش عادت میکنه و شما هم خیالتون راحت
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان نازار
7 مرداد 94 12:48
ممنونم عزيزم شما لطف داريد من كه جز اين احساسي نسبت به شما و ملودي از همون اول نداشتم .. خيلي عزيزه برام ملودي ناز... خدا حفظش كنه وهميشه لبخند به لب و قلبتون بياره
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات عزیزه دلم
ورزش بانوان
7 مرداد 94 15:30
سایت ورزش بانوان به آدرس اینترنتی http://varzeshebanovan.com بعنوان اولین رسانه ورزشی بانوان ایران، با هدف انعکاس و انتشار اخبار، وقایع، مشکلات و موانع ورزش بانوان راه اندازی شده است.
عمه فروغ
7 مرداد 94 17:17
سلام نسیم جان هزار ماشاا.. به گل دخترتون خدا حفظشون کنه نگران نباش عزیزم باید به ملودی بیشتر وقت بدید تا به محیط جدید عادت کنه ان شاا.. که مشکلتون به زودی برطرف میشه
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم
همراه رایانه
8 مرداد 94 8:19
همراه رایانه مرکز پاسخگویی مشکلات رایانه ای و موبایل (شبانه روزی) تلفن تماس سراسر کشور :9099070345 آدرس سایت : http://poshtyban.ir/
نیلوفر
8 مرداد 94 9:34
خاله نسیم چشم به هم بزنین میبینین ملودی جون داره واسه کنکور درس میخونه
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
خخخخخخخخخخ اره واقعا اما تا به قول قدیمیا تا گوساله گاو بشه دله مامانش اب میشه
نیلوفر
8 مرداد 94 12:13
خدارو شککککر ، عزیزم نسیم جون دیدی نگران بودی؟ اون بالایی حواسش به همه چی هست ایشالله خوشی هات پایدار باشه گلم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره واقعا متاسفانه مادر یعنی مساوی با دلشوره و نگرانی .
مامان یاسمین زهرا
8 مرداد 94 12:35
دخترامون دارن بزرگ میشن نسیممممم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره بسلامتی
همراه رایانه
9 مرداد 94 10:49
همراه رایانه پاسخگوی تلفنی مشکلات کامپیوتر شرکت ما مفتخر است که به عنوان یک مرکز پاسخگوی تلفنی مشکلات کامپیوترخدمتگذار شما هم میهنان عزیز است حتما برای شما بارها وبارها اتفاق افتاده که درهنگام کار با رایانه ، کامپیوتر و اینترنت به مشکلاتی برخورد کرده اید که شاید درست کردن انها زمان زیادی نیاز نداشته باشد و شما به دلیل عدم آشنایی با موضوع از حل آن عاجز شده اید و سرچ ها مختلف در سایت ها شما را به جواب نرسانده هست. در این حالت بهترین گزینه و راحت ترین گزینه استفاده از تجربه شخصی دیگران می باشد و شما در ذهن خود به دنبال کسانی میگردید که بتوانند به حل مشکلات شما کمک کنند . این مرکز پاسخگویی مشکلات کامپیوتری ما همراه همیشگی شما در سخت ترین لحظه هاست تلفن تماس : 9099070345 www.poshtyban.ir
sorsorejoon
9 مرداد 94 10:54
عزیزمم ایشالا دانشگاه رفتنت خاله جوووون ب منم سر بزنیدلطفاااا
فاطمه
9 مرداد 94 21:08
سلام خوبی گلم؟؟!!!؟؟؟ وبلاگ قشنگی خوشحال میشم به من سر بزنی و با نظرات خوشحالمکنی و امیدوارم از وبلاگم خوشت بیاد و جز هوادرانم بشی و من از همین الان جز هواداران ثابتون می شم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم لطف دارید
مامان ارمیا و ایلمان
10 مرداد 94 9:46
الهی بگردم. نسیم جان نگران نباش. عادت می کنه. سخته اولش. طفلک به خاطر مربی قبلی چشمش ترسیده. قربون اون موهاش.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره واقعا
نیلوفر-هلو
10 مرداد 94 11:31
خاله نسیم دیدین که همه چیز درست شد و شما الکی فقط خودتونو ناراحت کردین؟اگه قرار باشه واسه هر چیز جزیی اشک بریزین که هر روز کارتون میشه گریه کردنچه خاله نسیم دل نازکی خخخخخخخخ
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
دل نازک و خوب گفتی
آنیتا
12 مرداد 94 11:48
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان نازار
13 مرداد 94 7:44
سلام خوبي خانومي ؟ بهتري خدارو شكر ؟؟؟ من چقد لذت مي برم از خوندن اين پست .. هر روز كه يه چيز بهش اضافه مي كنيد من باز از اولش مي خونمش ... فداي اين دختر ناز بشم من .. چي فكر كردي مامانش ...دختر ما زرنگه باهوشه ... هي نگراني و استرس به بچمون وارد مي كني ... بزار بزار يه چند ماه ديگه ابدا اين روزا يادت نمي آد ... واي آبرومو بردي اون چند تا خرده ريزه رو چرا گذاشتي اينجا ... به خدا همينجوري فقط براي اينكه دستم خالي نباشه وگرنه فرصت نكردم برم بازار و چيز خوبي بخرم .. مي دوني كه خيلي يه دفعه اي تصميم رفتيمو اومديم ....
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات بشم عزیزم مهم اینه که با همون خورده ریزه ها کلی خوشحال بود . بعضی وقتا یه عروسک یک میلیونی هم بدی بهشون لذت نمیبرن . خانومی ممکن کوچولو بوده باشن اما خب چون با عشق دادی بهش خوشش اومد اونا حس معنوی دارن که از یه دنیا برای من با ارزش تره . بعدشم گفتن هر چه از دوست رسد نیکوست
مامان نازار
13 مرداد 94 7:45
فداي قشنگيات بشم خاله جون....آفرين دختر گلم كه اينقد باهوشه و زود زود رنگارو داره ياد مي گيره ....مامانشم آفرين داره كه اينقده خوب همكاري مي كني و تلاش مضاعف ... منهر روز حتي اگه فرصت نكنم چيزي بنويسم ولي مي خونمتون حتما و به خواهرم مي گم كه مثلا امروز ملودي اين و ياد گرفته بود مامانش هم اينكارو تو خونه انجام داده بود ... خيلي عزيزه خدا حفظش كنه ... واي دانشگاه رفتنش ان شالله
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو عزیزم . لطف داری اتفاقا دیروز خواهرتونم زنگپ د و کلی خوشحال شدم بابت اینکه ارزش برای بچه ها قائل میشن . وای فکر کن وقت دانشگاه رفتن ملودی دیگه من اسکاج شدم از بس جوش خوردم
مامان نازار
13 مرداد 94 7:47
والله عكسا خهيلي كوچيكن ولي فك كنم چون تعدادشون زياده اينجوري دير باز مي شن .... راستي خيلي از دكوراسيون خونتون خوشم اومد عالييييييييييييييييي مبارك باشه ...اون پنجره بوشهري و تي وي قديمي عالي و با جسارت بود ...
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
نمیدونم ممکن به خاطر زیادی باشه . فدات بشم عزیزم . قابل بدون یه روز دست فسقلی و بگیر و بیا از این چیزای قدیمی زیاد دارم . کلی هم بهمون خوش میگذره و کلی حرف میزنیم
sorsorejoon
13 مرداد 94 14:42
آپممممممم خاله جووووونی
رویــــا
14 مرداد 94 3:18
_______@@@________@@_____@@@@@@@ ________@@___________@@__@@@______@@ ________@@____________@@@__________@@ __________@@________________________@@ ____@@@@@@___وبلاگت خيلي قشنگه______@@ __@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@ __@@____________منتظر حضور گرمت_______@@ _@@____________@@@@@@@@@@_____@@ _@@____________ هستــــــــم ___@@@ _@@@___________@@@@@@@______@@ __@@@@__________@@@@__________@@ ____@@@@@@_______________________@@ _________@@_________________________@@ ________@@___________@@___________@@ ________@@@________@@@@@@@@@@@ _________@@@_____@@@_@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________@@@@@_@ ____________________@ ____________________@ _____________________@ ______________________@ ______________________@____@@@ ______________@@@@__@__@_____@ _____________@_______@@@___@@ ________________@@@____@__@@ _______________________@ ______________________@
مامان نازار
14 مرداد 94 7:40
سلامممممممممممممممم شدم معتاد باید روزایی که می دونم ملودی کوچولو رو بردید مدرسه بیام و بخونمتون که دختر ناز من چیکار کرده اونجا... وقتی از بالا به پایین کسی بخونه خیلی فاحش متوجه تغییرات می شه .. پس دیدی نگرانی نداره با همکاری شما و یه صبرو تحمل و دلسوزی اولیا هر مدرسه و مهد کودکی مطمئن باش که ملودی از همه دانش آمکوزا جلوتر می زنه ... ای جان فک کن دختر کوچولو اینقد بزرگ شده که می ره پای وایت بورد و نقاشی می کشه ...
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات عزیزم شما لطف داری خانومی به اباجیت هم بگو عزیزم من که کاری نکردم فقط شماره موبایل هارو پاک کردم گفتم یه وقت مزاحمتی نشه براشون
مامان نازار
14 مرداد 94 7:42
چقد خوبه که می نویسی شدیدا مشتاقم بدونم ملودی ناز روزایی که می ره مدرسه چیکار می کنه ... فدای پفیلا خوردنت بشم خال جان...این خیلی عالیه خودش یه نوع ارتباط برقرار کردن ... هم با معلم نقاشی هم با بچه های دورو برش ... و اینکه در نبود شما پیش مامان مریم مونده عالییییییییییییییی دیدی دیدی دیدی ... حالا با افتخار به مامان ناهید زنگ بزن و گزارش کار بده که دیگه مامانه دختر مارو دعوا نکنه ...
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات عزیزم . حالا یه عمل انتحاری هم در دست اقدام دارم
همراه رایانه
14 مرداد 94 8:33
همراه رایانه مرکز پاسخگویی به سوالات رایانه ای تلفن :9099070345 www.poshtyban.ir
مامان ارميا و ایلمان
14 مرداد 94 10:35
خونه جدیدتون هم زیباست. خدا رو شکر ملودی داره عادت می کنه.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم . اره اگه خدا قسمت کنه
نیلوفر-هلو
18 مرداد 94 10:53
خاله نسیم آپم به ما هم سر بزنید
باباشی
18 مرداد 94 12:45
بابا فدات بشه با اون لوازم تحریرات .به امید خدا پیشرفتت روز به روز ببینم و به خودت و مامانت افتخار بکنم.
مامان زهرا
20 مرداد 94 11:30
خدا حفظش کنه خیلی نازه با لینک موافقین . به منم سر بزنین. مرسی
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون ایشا الله مزاحمتون میشیم
مامان نازار
24 مرداد 94 11:17
سلاممممممممممممممممممممممممم خوبی مامای نسیم جان چه خبرا .... احسنت به دختر نازمون ا باریکلا ملودی ناز .... دختری ما خارجکیم هست و حسابی اونجا تو دل همه جا باز کرده ...دختر خواهرای من که عاشقشن...هی می گن به مامی ملودی بگو ملودی رو ببره تو کار مدلینگ...عالیه برای این رشته ... هی من اذیتشون می کنم می گم استغفرالله ندیدد چط.ری دخترم الله و اکبر می گه ... فداشششششششششششششششش
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم ممنون . ای جونم منم خیلی دوست دارم دختر خواهرات رو . همچین ابجی جونت رو . والا خودمم دلم میخواد برای مدلینگ ببرمش اما از اونجایی که به قول خودتون زچه و گوش نمیده به حرف عکاس درست و حسابی نمیشه
بانو
24 مرداد 94 11:51
سری مسابقات عکاسی حس زندگی با موضوع به وقت تابستان همراه با جوایز ارزنده: نفر اول ربع سکه بهار آزادی نفر دوم کارت هدیه 200 هزار تومانی نفر سوم کارت هدیه 100 هزار تومانی مهلت ارسال عکس تا 30 هر ماه اطلاعات بیشتر در لینک زیر:
http://www.banoo.ir/forum/post/5851
دبستان دخترانه علم و عمل
27 مرداد 94 12:20
سپاس از لطف تون
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون که بهمون سر میزنین و جویای حال ملودی هم بودی توی این دو روز . من هم از شما ممنونم بابت همکاریتون و تلاش برای ملودی