ماه رمضون 94 و اینروزای ما ♥♥♥♥
عشقم روزهای پایانی ماه رمضونه انشا الله . اینروزا هم طبق معمول صبحا خونه و عصرا بیرونیم به جز چند روز که مهمون داشتیم و خانواده باباشی و دعوت کرده بودم و کلی تدارک دیدم که متاسفانه یادم رفت کلا عکس بگیرم اما خداروشکر همه چیز به نحو احسنت برگزار شد و همه کلی تعریف کردن و خوش گذشت واقعا بهمون . یه مدتی بود فکر خرید ی ه فرش حدود 1 در 1 بودم برای اتاق خواب خودمون که چیز مناسبی پیدا نمیکردم که هم قشنگ باشه هم قیمتش بالا نباشه و اینطوری شد که باز خودم دست بکار شدم . دوتا پادری چرمی ریش ریش داشتیم و از اونا الگو برداری کردم و رفتم چرم خریدم و ابزار و شروع کردم به دوختن . خیلی خسته ام کرد ام خب نتیجه کار خوب از اب در اومد . نتیجه اش شد یه فرش چرم قهوه ای تیره و روشن 1 متر در 70 سانت
اینروزا حسابی بلبل زبون شدی از مرز 4 سال که گذشتی یهو زبونت باز شد . و فکر کنم هر چی توی این 4 سال سکوت داشتی و یهو میخوای خالی کنی و من واقعا کم میارم و هر کلامی که میگی تا من تکرارش نکنم مدام تکرارش میکنی . خلاصه دیگه داری مغزمون و میخوری یه جورایی اما انقده صدات نازه که دلم میخواد بچلونمت . تموم تبلیغ های تلویزیون رو هم بلدی حتی جاهایی هم که اهنگ میزنه شما با دهنت ریتم میگیری .
دیروز عصر هم من میخواستم برم خونه خاله نرگس ( دوستم ) که شب ختم قرانشون شرکت کنم . از ساعت 4 رفتم تا 12 و نیم شب وای که چقده عالی بود . برای مدت ها ذهنم و جسمم کلا عاری بود از هرگونه دلنگرانی و استرسی . خیلی وقت بود همچین حسی و تجربه نکرده بودم . بچه داری واعا سخته با اینکه شما کلا بچه خوبی هستی اما من واقعا توی این 4 سالو 3 ماه داغون شدم . شما هم مونده بودی پیش بابا و گویا زیاد اذیت نکرده بودی . از این به بعد میخوام از این مدل مرخصی ها زیاد به خودم بدم هم برای اینکه شما یکم وابستگیت به من کم بشه هم برای خودم خوبه یکم از محیط کار و خونه زندگی فاصله بگیرم و روحم تازه بشه