21 اردیبهشت 94
عشقم دیشب اومدیم و رسیدیم تهران خونه ناهید جون و بابا سعید . صبح امروز هم رفتیم توی محوطه و تا دلتن خواست برگ بازی کردی و عصری هم رفتیم تا من کادوی عروسی خاله سارا رو بخرم . در کل بچه خوبی بودی اما نمیدونم چرا تا دوربین میدیدی عصبانی میشدی و نمیزاشتی عکس بگیرم ازت . توی عکسات کاملا معلومه که ناراحت میشی
مامان فدای اوش شکلت بشه . وقت برگشتنمون هم به خونه در عرض 5 دقیقه رعد و برق زدن شروع شد و یهو باد شدید و یه رگبار . وای که الان پنجره بازه هوا به معنی واقعی بهاره .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی