روزهای بهاری و مشغولیات ما ♥♥♥♥♥
عشقم اولین ماه بهار هم کم کم داره تموم میشه و به تولدت چیزی نمونده نفسم . انگار همین دیروز بود که دنیا اومدی و الان تولد 4 سالگیته و وارد 5 سالگی میشی . مثل برق و باد گذشت . عصرا شما دیگه هر روز میری مهد و منم چند روز دنبال پیدا کردن خونه بودم چون همون طور که قبلا گفته بودم باید از این خونه هم بلند بشیم . بعد از چند روز تلاش بی فایده در جستجوی خونه متوجه شدیم که دختر عموی باباشی تازه خونشون تموم شده و رفتیم دیدیم . از طرفی خیلی هم نزدیک خونه الانمون هست . دیدیم و پسندیدیم فقط یکم هنوز ریزه کاری داشت که قراره تا 10 اردیبهشت تموم بشه و اون موقع انشا الله جابجا میشیم . بعد از اونم چند روزه دنبال کارای تولدت هستم . قرار بود توی مهد بگیرم که به دلایلی کنسل شد و خونه بابا اسماعیل میگیریم یه جشن کوچولو .تولدت شنبه هست اما جشن و جمعه شب میگیریم که همه بتونن بیان . اینروزا هم مشغول خرید کادوی تولدت بودم که خودش یک روز تموم کار برد و بعدشم سفارش کیک و درست کردن کارت دعوت و بردن واسه مهمونا و این طور کارا . زیاد برای تم امسال وقت نتونستم بزارم . معذرت عزیزم همیشه تولدات وسط اثاث کشی بوده برای همین یکم وقتم کم بود اما همه تلاشم و میکنم که بهت خوش بگذره خانوم گل مامان . چند تا عکسم از تفریحات اینروزات میزارم