ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

30 آبان 93

1393/8/30 23:02
882 بازدید
اشتراک گذاری

وای که از هر چی عدد سی هست حالم بهم میخوره . تا الان 3 تا از بدترین شب های زندگیم توی 30 ام ماه اتفاق افتاده اولیش 30 فروردین 90 که شب زایمانم بود توی بیمارستان دومیش 30 تیر 92  که ملودی رو به علت اسهال و استفراغ بردیم بیمارستان همون بیمارستانی که دنیا اومده بود و یکیش هم 30 ابان 93 که همین امروز بود و کلی روزه بدی داشتیم . دیشب ساعت 10 شروع کردی بالا آوردن و تا ساعت 3 صبح بالا میاوردی . دیگه شبونه رسوندیمت بیمارستان . این ویروسی که اومده واقعاً خیلی شایع شده . جا نبود واسه سوزن انداختن همه هم بچه . توی قسمت اورژانس هر تختی یه بچه زیر سرم بود و مادر و پدرش هم در حال بالا و پایین پریدن . خلاصه دکتر گفت چون تازه شروع شده یه آمپول میزنیم اگه بالا نیاورد بعدش که هیچی وگرنه باید بره زیر سرم . امپول و زدن . بماند که چقدر گریه کردی و من داشتم میمردم . چون خودم هم تازه روز قبلش زیر سرم بودم به علت گرفتن همین ویروس . بعدش هم یه شیاف دادن و برات گذاشتم . چون از محیط بیمارستان خوشت نمیاد رفتیم و توی ماشین منتظر شدیم که ببینم اوضاعت چطور میشه داشت خوابت میبرد که یهو بالا آوردی و بدو بدو رفتیم داخل و برات سرم تجویز کردن . وای خدایا تموم بیمارستان و روی سرت گذاشته بودی . از هر طرف فقط صدای گریه بچه های کوچیک بو.د که میومد . خلاصه با هر بدبختی بود بهت سرم وصل کردیم ( این سومین باره که توی این سه سال و هفت ماه سرم وصل میکنی ) . کلی اشک ریختی و میخواستی آتل دستت و باز کنی اما خدا رو شکر که خوابت برد و تقریباً کل مدت 4 ساعت سرم و خواب بودی . اما وسطای کار لرز کردی اونم طوری که مثل بید میلرزیدی و دندونات بهم میخورد و دوتا پتو روت انداختیم اما باز میلرزیدی . پرستار گفت داره تب میکنه و تب سنج که گذاشت گفت 38 درجه است باید بره بالاتر تا براش دارو بزنم توی سرم . داشتم میمردم . سرم رو گذاشته بودم روی تنت شما میلرزیدی و منم از اشک میلرزیدم . تبت رسید به 39 و نیم که برات دارو تزریق کردن . کم کم لرزشت بهتر شد . میترسیدم مننژیت بگیری واقعاً مرگ و جلو چشمام دیدم . اما خداروشکر که کم کم اومد پایین تبت تا رسید به 38 و نیم که گفتن پتوش و آروم اروم بردارین تا تبش بیاد پایین ما هم کم کم پتو رو برداشتیم اما هنوز تب داشتی . باز تب و چک کردن و دیدیم باز شده 39 . گفتن پاشویه اش کنین . من و بابا همراه هم پاشوییت کردیم و خدا رو شکر تبت رسید به 38 و سرمت تموم شده بود اما دکتر گفت 100 سی سی دیگه سرم میزنم و توش داروی تب بر تا تبش بیاد پایین بعد مرخصش میکنم . توی این فاصله آب میوه بدید بخوره تا ببینیم بالا میاره یا نه . که خدا رو شکر بالا نیاوردی و تبت هم اومد به 37 رسید و کلا تبت از بین رفت . وای خیلی شب بدی بود . خیلی خیلی بد . میتونم بگم شاید بدترین شب عمرم . اما خداروشکر صبح که اومدیم خونه خوابیدی و 11 بیدار شدی . ناهار هم یکم برنج خوردی با گوجه سرخ کرده و ساعت 2 خوابیدی باز . من و بابا هم که غش کردیم . من خودم باز لرز داشتم دقیقا مثل شما دندونام بهم میخورد . اما الان خداروشکر همه چیز آرومه . شما خوبی منم بهترم . خدایا هیچ پدر و مادری و با دیدن درد بچه اش امتحان نکن . و بازم ممنون که فرشته منو حفظ کردی خدایا برای همه بزرگیت شکر هزاران بار شکر

بعدا نوشت :

مرسی از همه خاله های مهربون که چه به صورت اس ام اس و چه توی وبلاگ جویای حالمون بودین . خداروشکر امروز یعنی 2 اذر ملودی خیلی حالش خوب بود و اینم چند تا عکس از چند ساعت پیش .

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (18)

مامانی رادین
30 آبان 93 23:55
وای عزیز دلم خیلی ناراحت شدم خدا اون روزو نیاره ملودی نازم مریض بشه ایشالا هر چه زودتر هردو تون خوب بشین نسیم جون خیلی مواظب خودتون باشین بچه ها تو مهد هم زیاد از مریض میشن از هم ویروس میگیرن برای ملودی خوشگلم اسپند دود کنید
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
نه اینبار از خودم هم ممکنه گرفته باشه فعلا که چاره ای نیست انشا الله زود زود ویروس بره از تنش بچه ام جون نداره
مامان ارمیا و ایلمان
1 آذر 93 10:59
الهی بگردم. واقعا خدا هیچ پدر و مادری رو با بیماری بچه هاش و غصه هاشون امتنحان نکنه. خیلی سخته. چی کشیدی نسیم جان. خدا رو شکر که الان بهتره.
یک دوست
1 آذر 93 11:23
بله واقعا دیدن درد کشیدن بچت خیلی سخته...انشاا بلا دوره به 30ام بدبین نباشید به هر حال اون 30بدها تعدادشون از 30ام های بی دردسر کمتر بوده
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزم ممنون درست میگین حق با شماست
نونو
1 آذر 93 14:22
الهی من فداش شم..ملودی نازم..بهتره الان نسیم؟
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو کمی بهتره
خاله مینا
1 آذر 93 21:29
وای الهی نسیم چی کشیدی. ایشاالله ویروس بره و برنگرده
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
داغون شدم بخدا . والا صبحی هم حالش خوب نبود اما سر عصر و دم شب خوب بود تقریبا الانم که 1 ساعته لالا کرده . ایشا الله فردا بهتر باشه
مامی آنا
3 آذر 93 6:22
نسیم جون الان خوندم چی شده.خیلی ناراحت شدم انشااله بلا به دوره. خدا را شکر که بهتر شده.حق داشتی اینقدر نگران شدی.انشااله دیگه هیچ وقت این چیزای ناراحت کننده اتفاق نیوفته
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو عزیزم . خیلی سخته واقعا . حالا فکر کن این یه مریضی گذارا بود و خداروشکر تموم شد . بیشتر از این از دارو ها میترسه آدم که نکنه داروی اشتباه یا داروی تاریخ گذشته بزنن به بچه و دور از جون از بین ببرنشون . حالا فکر کن اون دسته مادر هایی که بچه های مریض دارن چه میکشن . خدا هیچ کس و با بچه اش ایشا الله امتحان نکنه
مامان هاجر(یوسف و یگانه )
3 آذر 93 6:52
خدا رو شکررررررررر که بهترین عزیزم
نونو
3 آذر 93 7:42
الهی من فدای خنده هاش..ملودی جووووووووونم دیگه مریض نشو سکتمون دادی بچه
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو عزیزم مرسی برای محبتت خاله جون
مامان یاسمین زهرا
3 آذر 93 19:27
نبینم عشقم مریضهخداروشکر که الان خوبیهمیشه بخندی خوشگلم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو عزیزم اره خداروشکر خیلی بهتره فقط هنوز کمی بی اشتهاست که اونم طبیعیه . بلا از فرشته هامون دور باشه ایشا الله
مامان باران
4 آذر 93 8:38
الهـــــــــــــی قربونت بره خاله بلا ازت دور باشه همیشه عزیزم ، قربون اون شکلِ ماهت برم که مریض شدی ، خداروشکر که الان بهتری انشالله که هیچوقت ِ هیچوقت مریض نشی عزیزِ دل
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات خاله مهربون
مامان مهرناز
4 آذر 93 23:24
عزیز دلم ان شالله همیشه لبت خندون باشه وهیچ وقت مریض نشی گلم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی خاله جون ایشا الله
سمیرا مامان پرنیان
5 آذر 93 10:49
عاشقتمممم ملودی نازنین
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی خاله مهربون
خـآله
5 آذر 93 12:46
وآآي الهي خاله قربــونتــ بشه ملودي نــآزمـ .. الان بهتره نسيمـ جون ؟ قربوووون خندهاتـــ‌بشمــ
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
اره خداروشکر دیگه خوب شده
بانو
6 آذر 93 11:02
سلام برای بچه ها قانون، قانون است! www.banoo.ir/post/1299 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
نگار
6 آذر 93 11:31
آخ عزیزم بلا به دور .خوشحالم میخندی خاله
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزه دلم
مامان مونا(✿◠‿◠)
14 آذر 93 13:18
الهی بگردم..من طبق معمول دیر متوجه شدم...خوشحالم که زود حالش خوب شدهفدای اون ژستات
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو خانومی لطفت به من ثابت شده عزیزم
سارا
16 آذر 93 15:28
آخی چقدر ناراحت شدم چقدر مریضی بچه سخته خداروشکر که زود خوب شد
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی ممنون
پرستو مامان سیما و شیما
4 اسفند 93 17:43
وااای بمیرم الهی خدا رو شکر سیما وشیمااین ویروس رو نگرفتن ولی من بدبخت بدجور گرفتم رفتم زیر سرم خیلی بد بود
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ایشا الله دخملات هیچ وقت مریض نشن عزیزم میدونم خاره بد داری . ادم واقعا میمیره و زنده میشه برای بچه هاش تا بزرگ بشن .