ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

پاییز 98( همه اتفاقات در این پست اپ میشه)

عشقم روز 3 مهر من به طرز ناجوری باز کمر درد گرفتم و چند روزی رسما زمین گیر بودم حتی نمی تونستم بیام و بشینم کنارت تا مشق و روی میزت انجام بدی        روز 9 مهر سالگرد فوت بابا اسماعیل بود و من همچنان کمرم خوب نشده بود و خوب شد مراسم و 2 روز با تاخیر گرفتن که بیوفته روز پنجشنبه  کمی بهتر بود حالم و مشغول درست کردن حلوا شدم از صبح زود برای بردن سر خاکشون         دورت بگردم کمک میکردی   اینم پایان کار   گل کاغذی زده بودی به موهات   روز جمعه 12 مهر نصف شب بیدار ...
14 مهر 1398
2267 12 11 ادامه مطلب

تابستان 98

نفسه مامان تمام مطالب تابستان رو توی همین پست یکجا برات مینویسم عشق دلم . امسال بر خلاف هر سال تابستون نرفتیم تهران یکی چون من کار ارایشگاه و تازه شروع کردم و شما هم فلوت کلاس میری و نمیخوام وقفه بیوفته اینجوری شد که امسال و موندیم بوشهر انشا الله ناهید جون میاد پیشمون چند روز  خب 2 خرداد تولد مامان مریم بود و ما سوپرایزی براش یدونه کیک خریدیم و کلی اونشب خندیدیم کنا ر هم و شب خیلی خوبی بود انشا الله سالیان سال سایشون بالای سرمون باشه  فریماه و سروش نبودن  😭   اینروزا صبحا برای خودت هر بار یه مدلی مشغولی یبار من که بیدار شدم تندی خزیدی زیر پتو و گفتی میخوام دراز بکشم . شاخ در اوردم چطور ...
25 خرداد 1398
3279 10 17 ادامه مطلب

سال تحصیلی 98-99( تمام اتفاقات سال تحصیلی اینجا اپ میشه )

عشقم باورم نمیشه که به همین زودی داری بزرگ میشی ماشا الله امروز که کنارم توی ماشین بودی نگاهت کردم دیگه یه بچه کوچولو کنارم نبود یه خانوم خوشگل بود که با تمام قلبم بهش حس غرور کردم . مامان فدات بشه که اینهمه خانومی و خانومانه رفتار میکنی البته اصلاااااا نه مثل ادم بزرگا ها . منظورم اینه رفتارت خیلی سنجیده و متینه و برای همین خیلی بهت افتخار میکنم و دارم نتیجه زحمت هامو میبینیم الهی شکر  اول از همه کارنامه سال دوم و برات میزارم این اخرین عکس مربوط به کلاس دومت بود و سال تحصیلی گذشته و مثل همیشه بهت افتخار کردم که اینهمه به درسات توجه داری و همه رو بهترین نمره تموم کردی . این و بدون من چه خوب نمره بگیری یا نگیری همیشه بهت افتخار م...
22 ارديبهشت 1398

جشن به دنیا اومدن پناه جون 19 اردیبهشت 98

عشقم دوست باباشی خدا بهشون یه پرنسس ناز داده و به مناسبت دنیا اومدنش برا جشن گرفته بودن. شب خیلی خوبی بود شما هم چند تا دوست پیدا کرده بودی و حسابی برای خودت خوش گذروندی  این لباس هم چند روز پیش باز عمو امین برات از چین آوردن  من به فدای خودت و ژ ستات         اینم پرنسس خوشگلمون  گیفت های خوشگلمون    البته شام مرغ شکم پر با خورشت بادمجون و کباب بود که عکس بقیه اش و ندارم      هدیه های ما به خوشگل خانوم رو کردیم داخل یک سبد گیفت و یکجا دادیم بهشون     ...
22 ارديبهشت 1398

آتلیه 8 سالگی

عشق دلم امسال دلم میخواست عکسات متفاوت باشه هر سال با لباس تم تولدت عکس میگرفتیم و داخل استودیو اما امسال دیگه عکسات و با لباس تم نگرفتیم که تنوعشون بره بالا لباسات و فضا هم فضای باز انتخاب کردیم . خیلی خوب بود و واقعا خوشحالم که این تصمیم و گرفتم برات . 5 تا عکس گرفتیم چون امسال جشن تکلیف هم داری و احتمالا یه عکسای دیگه هم خواهیم گرفت به اون مناسبت برای همین 5 تا عکس گرفه شد برای تولدت          تازه نوشت دوتا دیگه از عکسات رو هم خود اقای بحرینی برام فایلش و فرستادن که واقعا عاشقشون شدم      ...
19 ارديبهشت 1398

یک اولین و شاید هم اخرین

عشقمممم برای اولین بار حتی خوده من رفتیم استادیوم فوتبال . تیم شاهین بوشهر به لیگ برتر صعود کرده بود و باباشی اجرای موسیقی داشت توی استادیوم و ورود بانوان هم ازاد بود . خیلی جالب بود توی کشور ما خانوما حق رفتن به استادیوم ندارن . رفتیمممممو انقدر خوش گذشت که حد نداره یه شور و هیجان بی نظیری داشت که کلی کیف کردم و توی عمرم یکی از بهترین و خوش ترین شبای عمرم بود شا هم که به وجد اومده بوذدی و دائم تشویق میکردی . خلاصه که تازه متوجه شدم چه اذتی و ما خانوما از دست میدیم  فوتبالیست کوچولوی مامان بابا که با این تیپ دیدت کلی سوپرایز شد         در مسیر هم بیهوش شده بودی از خستگی...
13 ارديبهشت 1398

تولد 8 سالگی

نفسه دونه ی من به خاطر اینکه تولدت همیشه داخل جابجایی خونه هست امسال دو هفته زودتر یعنی 16 فروردین برگزارش کردیم . البته خونه هم موندگار شدیم خداروشکر بعدش . اما خب خیریت داشت و تولدت و برگزار کردیم امسال هم باز داخل خونه بازی گرفتیم جشن رو البته اینبار جای دیگه . مهمون هم دوستای همکلاست بودن با خانواده درجه یک باباشی . در کل همه چی خوب برگزار شد خیلی خسته شدم اما خداروشکر که امسالم به خوبی و خوشی تونستم برات تولدت و جشن بگیرم . تم امسالمون اسب تک شاخ بود که شخصیت مورد علاقه اینروزاته کارت دعوت مهمونامون  بلوزت که خودم درستش کردم طبق هر سال از اونجایی که کلاس طراحی پارچه هم همین چند ماه پیش تموم کردم حسابی امسال بدردم خو...
20 فروردين 1398

نوروز 1398

نفسم همه اتفاقای ایام عید رو داخل همین پست یک جا برات میزارم .   لحظه سال تحویل ساعت 1 و نیم شب بود و طبیعتا شما اون تایم هفت و تا پادشاه و خواب دیدی . بابا عیسی هم عسلویه بود و منم تنها بودم . سر شب رفتیم خونه مامان مریم و دیدم اون هم تنهاست و چون اولین سالی هم بود که بابا بزرگ فوت کرده دلم نیومد تنها بزارمش . شما که اومدیم خونه خوابیدی و منم برگشتم پیش مامان مریم . برداشتیم به سمت قبرستون راه افتادیم و سر راه هفت و سین و این چیزا هم خریدیم و رفتیم سر خاک بابا بزرگ . قبرستون همه قبرا پر بود از خانواده هاشون که اومده بودن سال نو رو کنار عزیزاشون بگذرونن . ماهم رفتیم و چیدیم و حدود یک ساعتی مونده بود تا لحظه تحویل سال . ه...
2 فروردين 1398

یک شب عالی و پر جنب و جوش

نفسم عصر 25 اسفند اموزشگاه موسیقی ملودی که کلاس موسیقی اونجا میری برای هنرجوهایی که مدرک گرفته بودن اجرای کنسرت گذاشته بودن و ماهم دعوت بودیم انشا الله که یک روز به همین زودی ها خودتم میری و من از پایین نگاهت میکنم .      این عکس هم جلسه اخری که سال 97 رفتی کلاس خانم علیزاده ازت گرفتن و برام فرستادن  بعد از دیدن اجرای بچه ها رفتیم نمایش راز سوگلی های حرمسرا و واقعا خوش گذشت اونجا هم و کلی خندیدیم      ...
27 اسفند 1397