پاییز 98( همه اتفاقات در این پست اپ میشه)
عشقم روز 3 مهر من به طرز ناجوری باز کمر درد گرفتم و چند روزی رسما زمین گیر بودم حتی نمی تونستم بیام و بشینم کنارت تا مشق و روی میزت انجام بدی روز 9 مهر سالگرد فوت بابا اسماعیل بود و من همچنان کمرم خوب نشده بود و خوب شد مراسم و 2 روز با تاخیر گرفتن که بیوفته روز پنجشنبه کمی بهتر بود حالم و مشغول درست کردن حلوا شدم از صبح زود برای بردن سر خاکشون دورت بگردم کمک میکردی اینم پایان کار گل کاغذی زده بودی به موهات روز جمعه 12 مهر نصف شب بیدار ...