ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

دوباره دارم با تو بزرگ میشم

نفس مادر بچه که بودم خونمون توی کوچه خونه مامان پوری و اقا جون بود . اونا اخر کوچه و ما سر کوچه . روزای تعطیلی یا دم غروبا که میرفتیم خونشون همیشه جام داخل اتاق خیاط خونه مامان پوری بود . یه ظرفی داشت که داخلش خورده پارجه های لباس های مشتری هارو میریخت . و شده بود اسباب بازی من . با همون خورده پارچه ها چه چیزایی که برای عروسکام نمی دوختم . کلی خاطره خوب دارم از اون روزا . چند شب پیش خونه مامان مریم بودیم و داشت شلوار میدوخت برای خودش . شماهم کنار دستش نشسته بودی و با خورده پارچه ها برای عروسکات چیزای مختلف درست میکردی مثلا میگفتی این کلاهه این دامنه و الا اخر . یهو پرت شدم به بچگی های خودمو خونه و اتاق گرم و پر از نور مامان پوری هم کلی لبخن...
21 دی 1397

جشن های یلدا سال 1397

عشقم امسال چند تا جشن یلدا در پیش داریم اولیش دیروز بود که 25 اذر برگزار شد چون همزمان تولد دو سالگی مینی پارک دردونه ها بود . اهم دیگه رفتیم و حسابی خوش گذشت این سری هم اتلیه دادم همونجا ازت عکس گرفتن کهانشا الله حتما میزارم داخل پیجت . میریم سراغ عکسا .( همه این چند تا مراسم که به شب یلدا ربط دارن و داخل همین پست برات مینویسم که یکجا بمونه ) جشن یلدا و جشن دو سالگی مینی پارک دردونه ها :                       هدیه هاشون به دخترا که البته ما جاش گذاشتیم  ...
26 آذر 1397

یک روز پر از خوشگذرونی . پیک نیک + نمایش موزیکال + سوپرایز تولد هستی جون 8 اذر 97

نفسم دیروز باهم دیگه رفتیم بانک و یه سری کارهای اداری و انجام دادیم . دیدم هوا  خیلی عالیه و جون میده برای رفتن به پیک نیک . بابا عیسی که نبود و تهران بودش اما خب دوتایی هم میتونیم باهم وقت بگذرونیم و کلی خوش بگذرونیم . شنیده بودم به خاطر بارندگی های فراوان چاکوتاه حسابی سر سبز شده . خلاصه در عرض چند دقیقه تصمیم گرفتم و راهی شدیم . کلا 2 ساعت بیشتر نبودیم اونجا اما کلی انرژی گرفتیم و حسابی خوش گذشت                            &nb...
9 آذر 1397

سفر به بندر کنگان ابان 1397

نفسم روز سه شنبه مراسم چهلم بابا بزرگ هم انجام شد . و ما جهت تجدید روحیه شما و همچنین بابا تصمیم گرفتیم به خاطر ایام تعطیلی یه سفر کوتاه دو روزه بریم . بی نهاییییت خوش گذشت با اینکه خیلی کوتاه بود اما واقعا کلی انرژی گرفتیم . رفتیم پیش خاله محبوبه و عمو حسشام یه سر هم به پسر عمه باباشی زدیم امروز در راه برگشت و ناهار و مهمونشون بودیم . خلاصه که عالی بود . میریم سراغ عکسا  در مسیر با پفک سیبیل درست کردیم اونم به درخواست شما . من فدات بشم که انقدر تصویر سازیت قوی هستش در حال خوردن کلم بروکلی     شب اول و رفتیم کافه شب نشین و کلی هوا هم بیست بود    ...
18 آبان 1397

جشن هالووین مینی پارک دردونه ها 3 ابان

نفسم دیرور به مناسبت هالووین برای بچه ها داخل مینی پارک جشن گرفته بودن . شما هم حسابی ذوق کردی مخصوص چون دو تا دوستات هم بودن بیشتر بهت خوش گذشت . بیشتر فیلمبرداری کردم ازت و جشن اما چند تایی هم جهت یادگاری عکس گرفتم . البته اونجا یک اتلیه مستقر بود که عکس گرفت ازت و انشا الله هر موقع اماده بشه میزارم برات  قاشق زنی               و این هم عکس اتلیه که اماده شده عروسکمممممم چشم بد ازت دور  ...
4 آبان 1397

عکس های ارسای مدرسه سال تحصیلی 97-98

  نفسم خانم مدیر مهربون هر روز یا چند روز یکبار کلی عکس از کارای مدرسه میفرستن همه رو طی یک پست تا اخر سال توی همین پست برات میزارم . دیگه شرح هم نداره فقط موضوعش و مینویسم و روایت به صورت مصور هست  روز جهانی کودک           ازمایش علوم               در مسیر سالن ورزشی  کلاس نقاشی        کاردستی ساختن  روز اتش نشان     ...
25 مهر 1397

9 مهر 1397 فوت بابا بزرگ اسماعیل

عزیز دلم اصلا دست و دلم به نوشتن نمیره متاسفانه بابا بزرگ از پیشمون رفت و مارو تنها گذاشت خیلی روزهای سختی و گذروندیم و همچنان هم میگذرونیم اما تقدیر الهی هست و چاره ای جز کنار اومدن با موضوع نمیمونه . صبح من شما رو بردم مدرسه و برگشتم خونه مشغول غذا درست کردن بودم که عمو امین زنگ زد به تلفنم و گفت کجایی گفتم خونه گفت عیسی کجاست گفتم اینجاست و گوشی و دادم بهش . عمو امین گفته بود بیا بیمارستان زود . بابا عیسی گفت من خواب دیدم خونه بابام شلوغه حتم امروز چیزی میشه گفتم نه بابا نترس شاید امین خسته است میخواد تو بری تا بتونه بره خونه . هر چند ته دل خودم خیلی ترسیده بودم . خلاصه بابا رو رسوندم بیمارستان و منتظر موندم گفتم اگه چیزی میخواین تا برم ...
14 مهر 1397

جشن اول مهر 97 دبستان غیر دولتی درخشان

نفسم امروز به مناسبت اغاز سال براتون جشن گرفته بودن . برعکس سال پیش دیگه زیاد از حد عکس نگرفتم ازت چون مطئنم همین یکی دوروزه خود مدرسه عکسا رو میفرسته برامون و واقعا از این کارشون خیلی خوشم میاد از ثانیه ثانیه کاراتون عکس میگیرن و میفرستن به محض اینکه برام بفرستن همین پست میزارم عکسا رو . با مامان ها هم چون اشنا بودم کلی خوش گذشت شما هم با دوستات کلی خوش گذروندی                عکس با خانم  لیلی سادات موسوی معلم پارسالت پایه اول دبستان دلمون خیلی تنگ میشه با ز خوبه میبینیمشون  عکس با معلم امسال خانم ...
1 مهر 1397