اثاث کشی
عزیزه دلم روز نهم فروردین ناهید جون و بابا سعید هم برگشتن تهران . شب سال تحویل خونه رو صاحب خونه فروخت و مجبور شدیم از همون ساعت اول سال جدید دنبال خونه باشیم بگذریم که همه جا تعطیل و هیچی خلاصه کلی همه چیزمون قاطی پاتی شد و تا الان که ما چیزی از تعطیلات و مهمون هامون نفهمیدیم. علت نبود و ننوشتن اینروزا هم همینه . حسابی درگیر جمع کردن خونه هستم که به محض پیدا کردن خونه انشا الله زود منتقل بشیم که به امتحان های شما برخورد نکنه . هرچند که واقعا من اصلا برعکس گفته همه که میگفتن داشتن بچه کلاس اولی خیلی سخته اصلا متوجه نشدم که داره سال تحصیلی تموم میشه اما میخوام یه وقت جابجایی داخل روحیه و فکرت تاثیر نزاره تا بتونی راحت به مدرست برسی نفسم . عک...