ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

یک روز از صبح تا شب

عشقم امروز صبح باهم رفتیم مدرسه و شما دیگه حسابی با همه مخصوصا خانم معلم و خانم معاونتون صمیمی شدی . اکثر اوقات بغل دست خانوم معلمی و بهش توی کاراش کمک میکنی کتاب و دفتر بچه ها رو میدی و یا پلاکارت های حروف و بهش میدی خلاصه ازت راضیه خانوم معلموتون . منم که حسابی بهت افتخار میکنم . منم یه سری کارتکش به صورت تابلو های کوچیک از کل حروف الفبا درست کردم و بردم واسه معلموتون و اونم خوشش اومد و حسابی بدرش میخوره گویا     یه تابلوی بزرگ هم درست کردن تازگی که تولد هر کدوم ا دانش اموزا رو روش مشخص میکنن به موقع تولدشون و عکس همتون و چسبوندن عکس وسط مال شماس امشب هم به همراه معاونتون ...
25 آذر 1394

چند روز خوشحالی کنار عزیزای دلم

عشق مامان یه 8 روزی مهمون داشتیم و کسی نبودن جز بابا سعید و ناهید جون . حسابی به ما که خوش گذشت از بودن کنارشون . ترجیح دادم این چند روز فقط کنارشون باشم و نت نمی اومدم زیاد واسه همین ننوشتم . البته اتافاق خاصی هم نیوفتاد و فقط خوش گذرونی کردیم باهم . شما هم که حسابی بلبل شدی و یه سره دلشون و میبردی  و چپ میرفتی راست میومد میگفتی ناهید جون ، بابا سعید . خلاصه هر چی این چند وقت حسرت به دله صدات بودیم حسابی از دلمون در اوردی با اون صدای قشنگت . برای اینکه بیشتر خوش بگذرونی کل هفته قبل و از مدرسه واسه ات مرخصی گرفتم و تمام تکالیف کل هفته رو اوردم خونه تا توی خونه انجام بدی و عقب نمونی از دوستات و اینطوری بود که تمام وقت کنار هم بودیم و لذ...
20 آذر 1394

دومین امتحان ♥ اولین اردو

عشقم شنبه یعنی 30 ابان برای بار دوم ازتون ازمون گرفتن که بازم مثل قبلی خیلی عالی انجام دادی         روز یک اذر ماه هم از طرف مدرسه برای اولین بار بردنتون اردو . البته این اولین تجربه اردو بود واسه شما . همزمان با مدریه پسرونه ستارگان توی اردو شرکت کردین . مکان هم پارک شغاب بود که به ما نزدیک بود و من و شما مستقیم رفتیم  محل مورد نظر .                 همه چیز خوب بود تا اینکه دنبال دوستات رفتی و یدونه فواره که مخصوص ابیاری چمنا بود و پیدا...
3 آذر 1394
1