ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

همه چیز در مورد نوروز 1395

سال ۹۵ چه حیوانی است ؟ سال ۱۳۹۵ خورشیدی، سال میمون است. متولدین سالهای : ۱۲۸۷، ۱۲۹۹، ۱۳۱۱، ۱۳۲۳، ۱۳۳۵، ۱۳۴۷، ۱۳۵۹، ۱۳۷۱، ۱۳۸۳، ۱۳۹۵، و… علایق: رنگ: زرد ====== حیوان: ببر گُل: قاصدک ==== درخت: چنار رایحه: یاسمین === گیاه: آویشن طعم: شیرین ==== ادویه: دارچین جواهر تولد: چشم گربه ای ==== فلز: طلا عدد شانس: ۱۰ ==== آلت موسیقی: گیتار شعار میمون: “من تفریح می کنم” بهترین جفت: موش، اژدها بدترین جفت: ببر، مار، خوک لحظه تحویل سال 95 در ایران :  ساعت 8 و 8 دقیقه و 8 ثانیه (ساعت هشت و هشت دقیقه و هشت ثانیه صبح) ...
20 بهمن 1394

اموزش رنگ ها + دهه فجر + ازمون دی ماه + نمایش عروسکی

عشقم این چند روز تقریبا گرفتار بودم و نتئنستم برات بنویسم . هم گرفتار کارای مدره شما هم اینکه درگیر تدارک برای هفت سین هستم و مقداری هم تولد شما . خلاصه سرم حسابی شلوغه . هم زمان الان تا 20 رو یادت دادم و میشماری . حرو افبا هم که چند تا حرف دیگه یادتون بدن کامل بلدی و فصل هارو هم یاد دادم بهت . چند روزه داریم رنگ هارو کار میکنیم به روش زیر . 3 تا رو کار کردم باهات فعلا . به خوبی اموزش های دیگه همکاری نمیکنی اما خب من تکرار و تکرار میکنم و مطمئن هستم جواب میده کتاب اموزش رنگ ها رو برات گرفتم رنگ زرد رنگ نارنجی رنگ سبز همزمان مثل حروف الفبا رنگ ها رو هم به دیوار اتاقت زدم و روزانه سوال میشه ...
20 بهمن 1394

9 بهمن 94 ♥ یه گل گشت مادر و دختری ♥

عشقم هر سال توی این فصل تا قبل عید چند باری میرفتیم پارک جنگلی چاهکوتاه اما خب رفتن به رد و دشت مزه میده که ادم با تعداد نفرات زیادی بره . اما خب فعلا شرایط زندگی ما اینطوریه که اینجا کسی و نداریم و بابا هم که کلا همیشه نیست و سر کاره و فقط وقت خواب خونه اس . امروز صبح که بیدار شدیم دیدم هوا بدک نیست و جمعه هم که هست و شما هم بعد از چند روز مریضی حالت خوبه خداروشکر و ناهارت هم از شب قبل اماده کرده بودم . یهویی تصمیم گرفتم دو نفری بریم چاهکوتاه . این طوری شد که بساط ناهار و برداشتیم و زدیم به دشت  . هوا عالی . طبیعت بی نظیر . شما هم که خیلی خانوم بودی اصلا حتی یکبارم نیاز نشد بهت واسه چیزی تذکر بدم . خیلی هم خوش گذشت شما حسابی بازی کردی...
9 بهمن 1394

چند روز مریضی نمایش عروسکی 7 بهمن (تاریک ماریک در شهر روشن )

عشقم دقیقا از پنجشنبه هفته قبل مریضیت شروع شد . اونروز یکم تب داشتی و بردمت دکتر . دکتر گفت چیزیت نیست و اومدیم خونه . فرداش بهتر بودی اما صبح شنبه با گریه و تب و لرز شدید از خواب بلند شدی . بدو بدو رسوندمت دکتر و گفت بله ویروسه . امپول و دارو داد و اومدیم خونه بعد از تزریق . اما هنوز تب داشتی . با شیاف هم نیومد پایین و شروع کردم پاشویه به مدت 2 ساعت . داغون شدم اما خب اومد پایین تبت . خلاصه ساعت 2 خوابت برد و بعد از یک ربع بیدار شدی و دیدم ار بس عرق کردی کل لباست خیسه و تموم مو های بدنت سیخ شده بود . کلی ترسیدم و نمی دونم چی شد و خدا بهم رحم کرد و بعد ازون حالت یکم بهتر شد . از شنبه تا همین دیشب باز رفتیم دکتر و امپول و دیشب روتون گلاب چند...
7 بهمن 1394
1