ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

3 خرداد ـ آتلیه

عشقم دیروز عصر وقت آتلیه داشتی و طبق هر سال لباس آتلیه رو خودم آماده کرده بودم برات . ایده امسال و از تبلیغ مولفیکس گرفتم و واقعا توی تنت انقدر ناز شده بود که حد نداره مثل فرشته ها شده بودی و ایندفعه خیلی همکاری کردی با هامون و از اولش رقصیدی تا آخرش . عکس لباست و میزارم و هر وقت عکسا آماده شد اون هم میزارم . لباست شامل یک دامن بود و بالا تنه لخت بودی به همراه 3 گردنبند مروارید بنفش و سفید و صورتی و یک تل که اونم خودم تزئین کردم . بی نهایت توی تنت زیبا بود و همه افرادی که توی آتلیه سیب هستن کلی ذوقت و خوردن .   دامنت 4 تا گل داشت که دوتاش میوفته جلو و عقب و دو تا روی پهلو هات     ...
5 خرداد 1393

خاطرات یک جنین ....

  تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی ...
7 خرداد 1393