2 فروردین 93
عشقه من روز دوم بیشترش به استراحت گذشت و مهمون داشتیم . صبح تا ده خواب بودی و بعد هم حمومت دادم چون واسه ناهار دایی حمید ( دایی مامی نسیم ) میخواست بیاد خونه ناهید جون اینا . ناهار جاتون خالی سبزی پلو و ماهی خوردیم و ظهرش شما باز لالا کردی . از ساعت 2 تا 6 که دیگه خودم بیدارت کردم . لباسات و عوض کردم و منتظر شدیم تا خاله نسرین و دختراشون ( خاله ناهید جون و بابا سعید ) بیان . کلی دختر خانومی بودی و همه ازت تعریف میکردن که چقده نینی خوبی هستی . من هم که شما همه اش با تی وی سر گرم بودی بهم کلی خوش گذشت و گفتم و خندیدم . بعد رفتن مهمونا با ناهید جون رفتیم توی محوطه و باز یکم قدم زدیم ولی چون هوا یکم سرد بود زود اومدیم بالا که خدای نکرده مریض نش...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
14:14