ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

♥یاد باد آن روزگاران یاد باد ♥

خیلی وقتا میشه که یاد اون قدیما میوفتم که خودم بچه بودم و یاد زمان هایی که همدان زندگی میکردیم توی خونه پدری . خونه کوچیکی داشتیم با یه حیاط نقلی . اما یه دنیا عشق و خوشی و صفا  همیشه از در و دیوارش میریخت بیرون . محله قدیمی و نزدیک خونه پدر بزرگ . آخ که چه دورانی بود . داشتم ملحفه و رو بالشتی جدید میدوختم که یاد تفریحات دوران کودکی افتادم و سر صحبتم برای همسری باز شد . یادمه روزای تابستون یا تعطیل که میرفتم خونه مامان بزرگم همه اش توی اتاق خیاط خونه اش جام بود و با خورده پارچه های مامان بزرگم برای عروسک هام لباس میدوختم . مامان بزرگم خیاطی میکرد برای مردم و دوختش هم حرف نداره اما خیلی وقته دیگه نمیدوزه چیزی . این روزا همه چیز یه جورایی...
17 شهريور 1392

خرس های مهربون

از وقتی که بچه بودم عجیب عاشق خرس های عروسکی بودم و در سایز های مختلف خرس داشتم که الان همه شدن اسباب بازی های ملودی و همه هم چون میدونستن برام خرس میخریدن . اما این روزا نقش دو تا خرس توی خونه ما خیلی پر رنگه و همیشه توی پذیرایی جلوی تلویزیونمون نشستن . از اونجایی که کلا خانواده راحت طلبی هستیم پای تی وی همه اش فکر بیشتر راحت بودنیم ، به جز کوسن های مبل یه خرس نرم بزرگ میزاریم زیر سرمون یا پشتمون و بیشتر حس راحتی میکنیم . ملودی خانوم هم که از منو و باباش می خواد جا نمونه خرس توی تختش و میاره و میزاره روی مبل و دراز میکشه و پتو خرگوشیشی هم میکشه روی خودش و تقریباً این کاره هر روزشه . هر دو تاشون هم داداشم برام آورده . بزرگه مال تولد دو سالگی...
16 شهريور 1392

چند روزی که گذشت

ممنون از دوستای خوبم که جویای حالمون بودن . توی این چند روز اگه زیاد ننوشتم دلیلش این بود که زیاد اتفاق خاصی نیوفتاده بود و خودم زیاد حالم خوب نبود . مدتیه همه  اش سر گیجه و سر درد دارم و چشمام خیلی اذیت میشه و درد میگیره ترجیح میدم فقط در صورت نیاز پای کامپیوتر بشینم . بعدش هم که یکم سرما خورده بودم و ملودی هم از بس که به من میچسبه و بوس بوس میکنه مریض شد . البته خدا رو شکر مال اون خفیف بود و فقط در حد عطسه و آبریزش بینی پیشروی کرد و دارو دادم تند تند بهش و الان خوب شده . ما هم آخر هفته با ملودی تنها بودیم و بابا عیسی دو روز تهران بود . امروز هم رفتیم خونه بابا اسماعیل و کلی شما بازی کردی با فاطمه و کلی هم با عمو امید . آهنگ که میزاشتن...
16 شهريور 1392

روز دختر مبارک

♥عشقه مامان روزت مبارک♥ ای بهار آرزوی نسل فردا ، دخترم ای فروغ روی عشق از روی تو پیدا ، دخترم چشم و گوش خود را بگشا کز راه حسد نشکند آیینه ات را چشم دنیا دخترم دست در دست حیا گزار و کوشش کن مدام تا نیوفتی در راه آزادی از پا ، دخترم کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر دم مزن تا میتوانی از دریغا ، دخترم با مدارا میشوی آسوده دل پس کن بنا پایه رفتار خود را بر مدارا ، دخترم ...
16 شهريور 1392

دایره لغات گل دخملی

بالاخره ما هم تونستیم این پست و بزاریم توی وبلاگمون یکم خوشحال بشیم اک . دو . سه . سار . منج =( یک . دو . سه . چهار . پنج ) موشک = مو رو مثل صدای گاو + روی ش تشدید + روی ک سکون که میشه متشکرم بوفا = بفرما بوس = بوس بوبا = بابا بابا = همرای با تکون دادن دست بای بای ایو = روی الف فتحه + روی یو هم ضمه = الو ( وقتی تلفن میزاره گوشش) دودودی = ملودی شیر = شیر نتن = نکن بیم = بریم سیم = نسیم عی یا = عیسی   ...
12 شهريور 1392

پروژه شیشه شیر

یه مدتی بود باز به خاطر در آوردن دندونات خیلی اذیت بودی و شیشه شیر زیاد میگرفتی به دهنت اما دیگه الان 5 روزه پاکه پاکی . روز اول ودوم خیلی سختت بود و کلی اذیت شدی اما الان دیگه بزرگ شدی و متوجه شدی دیگه از شیشه شیر خبری نیست و روزا وعده شیرت و با نی توی لیوان میخوری و خدا رو شکر که همکاری میکنی و من کلی خوشحالم از این بابت . ...
12 شهريور 1392

پتو خرگوشی دوست دارم

همیشه هممون توی بچگی به یه وسیلمون علاقه زیادی داشتیم ملودی هم همین طوره و علاقه شدیدی به پتوش داره و تقریباً همه جا با خودش میبرتش جز حموم و بیرون . که البته من اجازه نمیدم وگرنه این دوجا هم با خودش میارتش . علاقه اش به حدیه که من جرات نمیکنم بشورم پتوش و چون بدون اون خوابش نمیبره .هر چند که یکم کوچیک شده براش اما خب چاره ای نیست دوسش داره . ملودی فردای زایمان روی پتوی معروف خونه ناهید جون اینا الهی مامان فدات شه که این همه نینی بودی عسلم   از بس که روی سرش میندازتش موهاش بهم ریخته شده تازه یه سری هنر نمایی دیگه هم با این پتو داره . اینکه میاد و میندازتش روی سر من و خودش هم میاد زیر و کلی میخنده و دال...
12 شهريور 1392

ملودی قوی میشود 2

خب توی پست قبل مشاهده کردین که ملودی جون یه دونه از میله های تختش و شکونده بود . اما دید که زور و بازوش خیلی زیاد تر شده برای همین هی به کارش ادامه داد و شعر معروف بشکن بشکن بشکن من نمیشکنم بشکن و اجرا کرد . و در آخر این شد که ما تصمیماتی گرفتیم. از اونجایی که بد خوابه و توی خواب دور میخوره ، همه اش نگران بودم که از تخت بیوفته پایین و برای همین تا حدودی میله تخت و آوردم پایین که یکمش بمونه و جلوی افتادنش و بگیره و از این به بعد تخت ملودی جون این شکلی شد ...
12 شهريور 1392

ملودی قوی میشود

به نظرتون این چیه ؟ منظورم این میله هستش ها ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ بیاین ادمه مطلب تا ببینین بله آفرین میله تخت بیچاره هستش و کار کسی نیست جز همین خانوم خانوما ( ملودی در حال شیر خوردن قبل از خواب ) ...
4 شهريور 1392