روز دوم سفر - 6 خرداد 92
صبح ساعت 8 حرکت کردیم از اصفهان به سمت تهران . هنوز هم از دیشب کلی کلافه بودی . اشک گوشه چشمات بیانگر همه چیز هست طی مسیر خیلی اذیت کردی و تقریبا نصف راه و بغل من بودی و نق نق میکردی . از شانس بد دندونات هم مثل اینکه دوباره میخواد در بیاد و برای همین اذیت هستی . برای همین نتونستم زیاد ازت عکس بگیریم . هوا خوب و بود تونستیم یکم باد بخوریم و بیشتر جاده هم هوا ابر بود و یکم بارون اومد و هوا کلی لذت بخش بود . ساعت 2 بود که رسیدیم تهران خونه ناهید جون اینا . ظهر که رسیدیم شما خوابیدی و من با ناهید جون رفتم بازار که برای شب عروسی لباس بخرم و شما موندی پیش بابا عیسی . تا 5 خوابیده بودی و وقتی بیدار شده بودی شروع کرده...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
14:07