يه اتفاق ديگه
عزيز 9 خرداد حنابندون دايي حامده و 16 خرداد هم عروسيشون . براي همين ما 5 خرداد انشا الله راهي ميشيم با ماشين من به سمت تهران . براي همين بايد كم كم عادت ميكردي كه صندليت و بزارم عقب . فكر ميكردم كه نشيني و براي اينكه عادت كني تا اون روز از ديروز تصميم گرفتم صندليت و ديگه عقب نصب كنم . اما يادم نبود كه خدارو شكر شما با هر شرايطي خودت و وقف ميدي و اصلا ناسازگاري نميكني . تازه كلي هم خوشت اومده و خوشحالم از اينكه ميشيني و سعي نميكني بلند بشي . خلاصه از ديروز بنده شدم رسماً راننده خصوصي شما فينگيل خانوم . تا الان دوستانه ميرفتيم بيرون چون بغل دستم بودي اما از ديروز شما مثل خانم هايي شدي كه راننده خصوصي دارن . انشا الله قراره 5 خرداد شب ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
10:26