ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

عيدي هاي ملودي 1392

مامان پوري ( مامان بزرگ مامي نسيم ) 60000 تومان دايي حامد 20000 تومان بابا سعيد و ناهيد جون يك كفش پوما + يك صندلي چوبي + 10000 تومان مامي نسيم يك دست لباس + 10000 تومان باباشي 50000 تومان بابا اسماعيل 30000 تومان مامان مريم 30000 تومان عمو اميد و زن عمو سهيلا يك كيف كيتي + 5000 تومان  ♥ دست همگي درد نكنه ♥ ...
17 فروردين 1392

سيزده به در

عكس اولين سيزده بدر ملودي 13/1/91 اصلا قرار نبود اون روز جايي بريم . باباشي ناهيد جون و برد برسونه خونه و ملودي رو هم برد كه دور بده و بيان خونه . اما يهو زنگ زد پاشو بريم بيرون . همين طوري شد  كه ساعت 11 رفتيم از بيرون برنج و قورمه سبزي گرفتيم و رفتيم پارك جنگلي چاهكوتاه . هوا گرم بود و همه جا خشك . اما بد نگذشت . كلا 2 ساعت شد رفت و برگشتمون . مهم اين بود كه سيزدمون به در شد . دست باباشي درد نكنه  از گرما لپات گل انداخته بود  ...
17 فروردين 1392

15 فروردين تولد بابا سعيد

البته بابا سعيد خودش نبود چون اساس خونه اينجاشون و ديگه بردن همدان . ولي ما كيك درست كرديم و بهش تبريكامون و گفتيم . عصرش هم طبق هر روز رفتيم لب ساحل و بازار آقا اين لباسا چند ؟  اينم كيك كاكائويي مامي پز  ...
17 فروردين 1392

يه سيب و بندازي بالا هزار تا چرخ ميخوره

رفتنمون به شيراز براي زندگي به دلايل زيادي افتاد به عقب . اولين و مهم ترين دليلش هم اينه كه باباشي هم باهامون بياد اونجا و كاراش و رديف كنه . اينطوري مطمئناً بهتره . و شما دوباره كارمند شدي همچنان همين الانم بغل من داري وووول ميخوري 
17 فروردين 1392

آب تني

10 فروردين رفتيم ساحل بندرگاه . هوا فوق العاده گرم شده . گفتم بزارم براي اولين بار دلي  به آب بزني . البته اولش تند تند دوييدي توي آب و با صورت افتادي . آب دريا هم كه از بس شوره سينه آدم و ميسوزونه . يه قلوپ آب نوش جان كردي و تا شب سرفه ميكردي . اما ديگه ياد  گرفتي يهويي خودت و پرت نكني توي آب  دخملم فكر كرده خارج از كشوره و لب ساحل همه خوجلي هاشو ريخته بيرون . منم ماميش و باز كردم تا حسابي هوا بخوره و كيف كنه . عاشقتم نانازه مامان ...
17 فروردين 1392

5 فروردين تولد ناهيد جون

5 فروردين تولد ناهيد جون بود اولش رفتيم بيرون باهم و شب هم خونه ما بودن . فقط كادو و شيريني بود و جشني در كار نبود اما همين كه در كنار هم بوديم خودش خيلي ارزش داشت. شيريني كه باباشي زحمتش و كشيد توي  پاركينگ ناهيد جون اينا . مامان بيا بريم عكس گرفتن بسههههههههه دوربين و بده به من ديگه اصلا من ميرم  نميايييييييييييي ؟ اومدم عشقم دعوا نكن مامي رو به به چه اسمارتيزاي خوجلي . كدومش و اول بخورم ؟ بابا پس اين بستني ما چي شد ؟ قوربون اون نشستنت روي صندلي برم من فينگيلي ♥   ...
17 فروردين 1392

عيد ديدني خونه بابا اسماعيل

عزيزم 4 فروردين رفتيم خونه مامان و باباي باباشي . با تاخير رفتيم چون بابا عسلويه چند روز اجرا داشت و نبود . ناهيد جون و بابا سعيد هم باهامون اومدن . شما هم كه كم فضولي نكردي و همه چي و امتحان نكردي . از بس كه مهربونن همه اش ميگفتن بابا ولش كن بزار راحت باشه اما من خودم دلم طاقت نمياره و مثل هميشه دنبالت بودم .  بابا عيسي - بابا اسماعيل - مامي  و ملودي  مامان مريم- بابا اسماعيل - مامي و ملودي - بابا عيسي ناهيد جون و ملودي - بابا سعيد - بابا اسماعيل - مامان مريم  انشا الله هزار سال سايه هر 4 تاشون روي سرمون باشه  ...
17 فروردين 1392

اين روزهاي ما

عزيزم اين روزا همه اش به گشت و گذار ميگذره . شهرم كه حسابي پره از مسافراي نوروزي . بوشهر واقعا عيداي قشنگي داره . و اينقده همه جا شلوغه كه حد نداره . هوا هم كه بهار بهار .  بقيه ادامه مطلب .................... فدات بشم كه عاشق نيني هايي و مهربون روي پاي ناهيد جونم لالا كردم . آخه از بس بدو بدو كردم خسته شدم يك صبح بهاري توي پارك بانوان حسابي چمن ها رو كوتاه كردم . نميدونم اين باغبونا پس چيكار ميكنن باباشي دوست داشت اگه پسر باشي اسمت و بزاره همايون . مهم اين بود كه اسمت به موسيقي ربط داشته باشه . همايون هم كه اسم يك دستگاه موسيقيه . ما هم رفتيم برات يه لباس نيمه پسلونه خريديم تا باباهي كلي خو...
6 فروردين 1392

چهار شنبه سوري

امسال  چهار شنبه سوري يعني 29 اسفند كه همزمان بود با ماهگرد خودت . البته اول شب جايي نرفتيم گفتيم خطر ناكه و بردمت سر تراسي ناهيد جون اينا و چند تا فشفشه برات روشن كردم كه خيلي خوشحال شدي.  شب من و شما و ناهيد جون رفتيم كنار دريا دور بخوريم كه تا ماشين ما رد شد راه و پليسا بستن و شانس آورديم كه گير نيوفتاديم وگرنه معلوم نبود تا كي بايد اونجا بمونيم و خب قطعا خطر ناك بود . من آخرين باري كه چهارشنبه سوري رفته بودم سال 83 بود كه تازه با، باباشي آشنا شده بوديم . خودم دلم ميخواست برم اما خب شما واجب تري و سلامتت از هر چيزي برام واجب تره . وقتي بزرگ شدي باهم ميريم عشقم.  ...
1 فروردين 1392

هفت سين امسالمون

امسال يه هفت سين كوچولو هم گذاشتيم مغازه بابا عيسي  البته ماهي هم خريديم كه عكسش و نگرفتم و كف سيني رو هم پر گل برگ هاي گل كاغذي كردم . . .  اينم هفت سين خودمون اين تيپ عشقم سر سال تحويل 30 اسفند 91 ساعت 2:31 دقيقه بعد از ظهر سيب شور رويتان ، سرخ و سپيد قشنگ سبز شود جانتان ، سبز و بلند و كمند سير شود كامتان ، از كرد كردگار سكه شود كارتان ، روزيتان برقرار ماهي عمرت بود پر حركت پر تلاش غم بشود سنجدي رخت ببندد يواش پر زحلاوت شود چون سمنو زندگي غرق سعادت شود ، شيوه اين بندگي سال نوي همتون مبارك ...
1 فروردين 1392