ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

آخه چرا ؟

                             نميدونم چرا اينطوري ميكني . اميدوارم مالا دندون در آوردنت باشه كه بي تابت كرده . دختر خوش اخلاق من چند روزه تا هركي و ميبينه اينقده گريه ميكنه كه ميخواد بالا بياره . هر كاريش هم ميكنم آروم نميشه . حتي ديروز از باباش هم مي ترسيد . جوري هم گريه ميكنه كه هر كي ندونه فكر ميكنه يا چيزي مي خواسته و نخريديم براش يا اينكه كتكش زديم . خيلي غصه دارم براي اين قضيه . ميترسم مردم گريز بشه . خدايا خودت كاري كن كه بخاطر شرايط الانش باشه وگرنه ميميرم از غصه . اينم چند تا عكس البته دبعد از برگشتن به خونه .  بقيه ادامه مطلب ......
26 تير 1391

اندر احوالات گل دختره ما ♥♥♥♥

قبل از هر چيز ممنونم كه توي اين چند روز حسابي با مهربونيهاتون شرمندمون كردين و خيلي ها همو نگرانمون بوديد .  جونم براتون بگه كه من چون پنج شنبه ها هم تعطيلم و توي خونه نت ندارم ، از چهار شنبه عصر ديگه نميام تا شنبه صبح . و فكر كنم اگه نت هم داشتم باز نميتونستم بيام چون كه به اندازه كافي كار توي خونه براي انجام دادن دارم به اضافه اينكه حتماً هر روز عصر خانوم خانوما رو بايد ببرم گردش و شبا هم كه اون ميخوابه به حساب و كتاب كاراي دفتري مغازه شوهري ميرسم . خلاصه وقت سر خاروندم هم ندارم با اجازتون. اما اين چند روز ملودي حسابي اذيت بود . باز داره دندون در مياره و همه اش گريه ميكنه و واقعاً ميچسبه به من و الان احساس ميكنم كمر ندارم ديگه . فك...
25 تير 1391

سوغاتي هاي ناهيد جون

ناهيد جون بازم زحمت كشيدن و يه بسته برامون فرستاده از تهران  البته مثل اين تاپ و خودم هم برات خريده بودم اما اشكال نداره حالا شلوارش هم داري  يه مدل كش ها فنجون و زير فنجوني قهوه هست . يه مدل هم خرگوش توي زنبيل  ♥♥ مامانم ممنون به خاطر تموم مهربوني هات ♥♥ ...
21 تير 1391

اين پست ميزارم كه همه بوشهري ها بدونن ...............

تورو خدا هيچ وقت ماشينتون نبريد كارواش توي بوشهر مخصوصاً كارواش پرواز توي فلكه هوايي بهمني . حالا دليلش و ميگم . اگه دوست داريد بياي ادامه مطلب  الان دقيقا دو ماه و 11 روزه كه من ماشينم و تحويل گرفتم و نميگم خيلي ماشين گرونيه . كل قيمتش ميشه 11 و 500 اما من با كلي جون كندن و پس انداز تازه اونم قسطي خريدمش . واسه رفاه حال خودم و بچه ام . لا اقل بتونه اين ماشين كمي از دلتنگي هامون و در بكنه . خلاصه ميرم سر اصل مطلب . تا الان دو بار بردمش كارواش . البته شوهرم برده . هر دو بار گند زدن به ماشين . از بس كه خاكه بوشهر . داخل ماشين دسته گله اما بيرونش خب خاك ميشينه . وقتايي هم كه خونه باشم توي پاركينگه هميشه . گفتيم ببرتش تا بيرونشم تميز بشه ...
20 تير 1391

ملودي و لوازم جديد

عزيزه دلم خيلي وقت بود كه به فكر بودم . اينجا توي بوشهر ما يه سري محدوديت داريم . اول از همه هواي خيلي گرم كه خودش باعث ميشه آدم لذت نبره از بيرون رفتن . دوم كمبود پارك و لوازم بازي براي سن شما . نبود يه تاب كه محافظ داشته باشه . يا كج و معوج هستن يا چون فلزي هستن زنگ زدن و بدن اذيت ميشه . سرسره ها هم كه ماشا الله بچه ها به جاي اينكه از پله هاش بالا برن از خود سطح شيب دار ميكشن بالا تازه اونم با كفش . معلوم نيست با اون كفشا كجا ها كه نرفتن . كه خلاصه مركز آلودگيه . بعدش زير نود درصد وسايل بازي به جاي فوم نرم سيمان هست كه اگه بچه افتاد معلوم نيست چي سرش مياد . يه شهر بازي بود ميبردمت نزديك خونمون كه اونم بعد از پيام خاله هدي تصميم گرفتم نبرمت...
18 تير 1391

دخمل باهوش مامان

الهي من فداي اون هوشت بشم . اكثر وسايل و به اسم ميشناسي و كافيه بگم ملودي برو بيارش . تندي ميري و مياري . باباي بدجنس هم از اين هنرت بعضي وقتها سوء استفاده ميكنه و ازت كار ميكشه . مثلا ميگه باباجون بيا اين تلفن و بده مامانت باهاش كار دارن شما هم گول ميخوري و تندي مياري واسه من . البته سر راه چند تا شماره هم ميگيري . اگرم چيزي رو نشناسي اگه با انگشت بهش اشاره كنم ، مسير انگشت و نگاه ميكني و تندي ميري مياريش . اگه كار بد بخواي بكني ( منظورم از كار بد مثلا دست زدن به كنترله . آخه من خيلي روي هر چيزي حساسم . بچه نبايد به چيزايي كه مال خودش نيست دست بزنه ) تا ميگم نه . شما هم بر ميگردي منو نگاه ميكني و انگشت اشاره دست راستت و ميزاري روي لبت ...
18 تير 1391

واي خدايا ....................

عزيزه مامان دايي حامد امروز يه سي دي آورده داد كه بفرستم براي دوست ناهيد جون. كه عكس هاي خودش و خانومش و من و شما و بابايي بود داخله سي دي . وقتي ديدم يه عكس دارم كه شما توي شكم مني كلي جيغ زدم . توي اين عكس خيلي خوب معلومي عشقم . هر كي گفت اينجا من چند ماهمه ؟  داخل ماه 8 هستم . ديدين چقدر شكمم كوچولو هست ؟ ياد روزهايي افتادم كه ميرفتم پيش خانم دكتر نصيري براي چكاپ هاي ماهيانه دوران بارداري . هميشه ميگفت من نميدونم اين بچه كجاي تو هست ؟ بهت ميگفت ني ني نامرئي . آخه همه مامانا شكماشون اين قده بزرگ بود كه به زور راه ميرفتن اما من تا 3 روز به زايمان هر روز 3 طبقه پله ميومدم سر كار بالا . سر همين قضيه يه بار منو ترسوند . گفت يه سون...
17 تير 1391

شيرين كاري ها و پيشرفت هاي اخير ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

  عزيزه دل مامان جديداً وقتي مي خوام ماميت و تعويض كنم ، تا صداي چسب و ميشنوي خوشحال ميشي و تندي فرار ميكني از دستم و ميري توي خونه ات . فقط خوبه كه جيش نميكني . بعد از كلي دوندگي اين جانب به دنبال شما البته به صورت چهار دست و پا بالاخره مياي بغلم . اما تا مامي و ميزارم زيرت و مي خوام ببندمش پاهات رو سيخ ميكني و نميزاري . خلاصه يه ربعي طول ميكشه تا بتونم ماميت كنم. كاري كه قبلا كمتر از 30 ثانيه طول ميكشيد . اما منم بدجنسي ميكنم و شروع ميكنم رونات و ماچ ماچي كردن و تو هم غش ميكني از خنده . خودت هم عادت كردي تا ماميت بسته ميشه با دوتا دستات ميكوبي روي پاهات تا ماچ ماچيت كنم . از اونجايي كه شما تنبلي و نمي توني بدوبدو كني م...
14 تير 1391