ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

روز پدر مبارك

چه كسي ميداند در پس اين چهره مهربان خستگيت را  پدرم دوستت دارم  ♥♥♥تقديم به باباي خودم ، شوهرم و پدر شوهرم ♥♥♥ اينم كادوي روز پدر ملودي به باباش كه از شيراز خريده شد          ...
16 خرداد 1391

سفرنامه شيراز

ساعت 9 و نيم روز 11 خرداد رفتيم به سمت شيرازو توي مسير دختر خوبي بود و واقعاً اذيت نكردي . اما تا رسيديم خونه ، نميدونم غريبي كردي يا اينكه گرما زده شده بودي اينقده گريه كردي كه بالا آوردي اونم بد طور . مجبور شدم سريع ببرمت توي حموم. به خدا هنوز درست سلام و عليك نكرده بودم. بعد حموم هم كلي گريه كردي و خوابت برد. 2 ساعت خوابيدي و حالت سر جا اومد. با مامان محبوبه خوب بودي اما از باباش و داداشاش ميترسيدي و تا اونا رو ميديدي بدو بدو خودت و ميرسوندي به من. بندگان خدا دوست داشتن بغلت كنن اما شما اصلا كوتاه نمي يومدي. باباي محبوبه اسمت و گذاشته بود لوسين. واقعاً برازندت بود اين اسم. از فرداش با ، باباي محبوبه هم خوب بودي حتي وقتي كه خواب بودي ، باب...
16 خرداد 1391

خريد هاي ملودي

بقيه ادامه مطلب ............. البته براي دو سالگيت گرفتم سايزش رو  اينا هم براي دوسالگيت خوبه واسه همون لباس محليه  اين لباسي كه تنت هست هم از شيراز خريديم  ...
16 خرداد 1391

بعد از ظهر يكشنبه پارك نزديك فلكه گاز

ملودي و خاله محبوبه دوست مامان  فداي اون لبات بشم من  ملودي و مامان  اين مرغ عشقه مال اين بچه هايي بود كه فال ميگرفتن . چون ميخواستي كله بيچاره رو بكني مجبور شدم بزارمش بالاي سرت  شهر بازي آخر پارك البته هيچي سوار نشدي هر كدوم ميزاشتمت جيغ ميزدي و گريه ميكردي  ...
16 خرداد 1391

ملودي و هاپو

درب پاساژ ستاره بعد از ظهر سيزدهم خرداد 91  تكون تكون كه ميخورد خوشت ميومد و ميخواستي بگيريش . خيلي ناز بود . دوماهش بود  اينجا هم وقتي هست كه اومديم خونه . عاشق اين عكستم . قوربون اون اداهات  ...
16 خرداد 1391