يك سال گذشت .............. چقدر زود
عزيزه مامان ميگم تا بدوني . بدوني كه به همين راحتي ها هم كه فكر ميكني به وجود نيومدي. از روزي كه اومدي توي دل ماماني ، فقط يك ماه اول هيچي نفهميدم و يه جورايي راحت بودم. اما از ورود به دو ماه تا لحظه زايمان ، از بدترين دوران هاي زندگي مامان بود كه ديگه هيچوقت تكرار نميشه و نخواهد شد. بقيه در ادامه مطلب ............. هر روز حالت تهوع هاي بد. خيلي بد. طوري كه اصلاً از دستشويي در نميومدم . چون ديگه تواني واسم نمونده بود تا بدو بدو برم دستشويي و روتون گلاب بالا بيارم. توي 3 روز چهار كيلو و نيم كم كردم. واقعاً داشتم ميمردم. حتي َآب نميتونستم بخورم. و از گلوم بوي خون ميومد چون از بس كه بالا آورده بودم و گلوم بر اثر نخوردن...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
9:07