ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

شکلات

  ديشب يعني 11/9/90 رفته بوديم خونه دايي مامان ( دايي حميد ) مهتا جون ( زن دايي مامان ) خيلي مهربونه داشت پذيرايي مي کرد که نوبت رسيد به شکلات ها با کاغذ هاي رنگ و بارنگشون . شما بغل ناهيد جون بودي بنده خدا مهتا جون حدود 5 دقيقه جلوي شما ظرف شکلات و گرفت تا برداري اين اولين باري بود که جايي مي رفتيم و شخصاً از شما هم پذيرايي مي شد . بعد کلي دست چرخوندن بالاخره يه دونه شکلات قرمز بر داشتي که تا آخري که نشستيم با کاغذش سرگرم بودي پس فهميدم از قرمز خوشت مياد عاشقتم مامانم که خيلي مودبي و فقط يه دونه برداشتي و اصلاَ شکلات هاي ديگه رو زمين نريختي . بوس واسه دردونه خودم . کيان جون ( پسر دايي مامان) هم با اين که تازه کيست داشت و ...
12 آذر 1390

بازم دوري از بابا

عزيزم هفته پيش اين وقتا منتظر بابا بوديم که از دبي بياد تهران پيشمون اما الان مي خواد بره قرار شد ما يک هفته ديگه هم بمونيم تهران اما بابا چون بوشهر کار داره بايد بره دوباره دلمون براش تنگ ميشه . کاش ميشد اونم بمونه اما نميشه الان 2 هفته بيشتره که از بوشهر در اومده . اشکال نداره ما هم تندي ميريم پيشش . گريه و دلتنگي نکني ها . مامان مراقبته هميشه . آره گل من .باباشي سفر بخير مواظب خودت باش .بهمون زنگ بزن ...
12 آذر 1390

واي از عمو امير ممنونم يه دنيااااااااااااااااااا

امروز عزيز مامان در تاريخ 4/9/90 اولين برف زندگيت و ديدي با عمو امير ـ  خاله لنا ـ  خاله مينا ـ  خاله زهره و غزل دختر خاله مامان قرار بود بريم توي برگاي پاييزي محوطه مجتمع اکباتان عکس بندازيم ساعت 11 رفتيم نميدوني عمو امير چه عکسايي ازت انداخت واقعاَ دستش درد نکنه اينقده نازن که تصميم گرفتم ازشون چاپ کنم . حالا حتماَ فايل عکس هارو که بهم بده ميزارمشون توي وبلاگت . عاشقتم فرشته نازه من .اونايي که دوستم.ن دارن منتظر باشن حتماَ ...
4 آذر 1390

كباب

ديروز هم فسقل خانوم ميزان يك سوم كباب كوبيده رو با 1 عدد گوجه كباب شده ميكس كرديم براش و ايشون با ولع تمام نوش جان كردن . خدارو شكر كه خوش خوراكي مامانم و تا عصري سمتت كه ميومدم يه بوي كبابي ميدادي كه نگو قوربونت برم ماماني    ...
1 آذر 1390