شکلات
ديشب يعني 11/9/90 رفته بوديم خونه دايي مامان ( دايي حميد ) مهتا جون ( زن دايي مامان ) خيلي مهربونه داشت پذيرايي مي کرد که نوبت رسيد به شکلات ها با کاغذ هاي رنگ و بارنگشون . شما بغل ناهيد جون بودي بنده خدا مهتا جون حدود 5 دقيقه جلوي شما ظرف شکلات و گرفت تا برداري اين اولين باري بود که جايي مي رفتيم و شخصاً از شما هم پذيرايي مي شد . بعد کلي دست چرخوندن بالاخره يه دونه شکلات قرمز بر داشتي که تا آخري که نشستيم با کاغذش سرگرم بودي پس فهميدم از قرمز خوشت مياد عاشقتم مامانم که خيلي مودبي و فقط يه دونه برداشتي و اصلاَ شکلات هاي ديگه رو زمين نريختي . بوس واسه دردونه خودم . کيان جون ( پسر دايي مامان) هم با اين که تازه کيست داشت و ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
12:10