فضولي هاي ملودي در محل كار ماماني
قابل توجه بابا سعيد فكر كنم ميز و فضاي اتاق واسشون آشنا باشه ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
8:14
چكاپ
عزيزم ديروز برديمت دكتر ووزنت كرد گفت 8 كيلو و 750 گرم بودي دكتر گفت همه چيت خوبه و كلاً بچه سالمي هست . نگران بودم كه بابا سرما خورده يه وقت ازش نگيري چون طاقت نمياره بوست نكنه اما دكتر گفت هيچ ويروسي توي بدنت نيست . خدا رو شكر در ضمن ديروز 239 روزت بود و تا پايان 8 ماه انشا الله چند روز بيشتر نمونده ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
10:44
جواب بد خوابي هاي دخمله طلا
ديشب خودم تا حدودي فهميدم كه دليل بي قراري و از خواب پريدنت چي هستش ديشب شايد 20 بار توي خواب ناله ميكردي كه من فكر ميكردم بيدار شدي اما وقتي ميومدم پيشت ميديدم كه خوابي اما داري ناله ميكني اولش فكر كردم خواب بد ميبيني اما بعد از چند بار يه بار بيدار شدي ديدم زور ميزني فهميدم كه ممكنه دلت درد بكنه . گذاشتمت روي پام و دلت و ماساژ دادم و يكم هم گريپ ميكسچر دادم خوردي ديدم تا شربت و خوردي از خستگي بيهوش شدي انگار آرومت كرده بود . فهميدم كه صد در صد مشكلت دل درده . صبح كه مي خواستم آمادت كنم براي سر كار خواستم ماميت و عوض كنم اما ترسيدم ديدم س و راخ م ق ع د ت خيلي باز شده خيلي ترسيدم فكر كردم پاره شده اما ديدم نه ميخواي دستشويي كني اما نميتوني خ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
10:37
گلايه هاي مادرانه
خدايا خودت ميدوني كه هميشه شاكرم از اينكه يه فرشته بهم دادي اما از يه چي خيلي اذيت ميشم .از خواب سبك ملودي .حتي وقتي دستش و تكون ميده بيدار ميشه و دوباره من بايد كلي تكونش بدم تا بخوابه خودش هم كلافه ميشه و غرغر ميكنه . همين ديشب صد بار از خواب بيدار شد. جمعاً من بيچاره 1 ساعت نخوابيدم صبح هم كه ميام سر كار حالا فكر كنين با چه اوضاعي و چقدر خواب آلو . حالا كه اومديم سر كار تخت گرفته خوابيده خانم خانوما . يعني چاره اي هست براي اين مشكل ؟ عاجزانه از هر ماماني كه اين پست و ميخونه درخواست دارم كه اگه راهي داره بگه .
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
8:34
عكس با تيپ زمستوني
حس زیبای مادر بودن
خدایا با وجود اینکه الان تقریباً ٧ ماه و نیمه یکی از فرشته های باغ بهشتیت رو توی دامنم گذاشتی تا امروز و با تمام وجود پی به عظمت و زیبایی این حس زیبا یعنی حس زیبای مادر بودن نشده بودم . ظهر می خواستم ملودی رو بخوابونم همیشه عادت داشتم روی مبل بشینم و بزارمش روی پاهام و تکونش بدم تا بخوابه امروز هر کاری کردم اینطوری نخوابید با خودم گفتم حتماٌ خوابش نمیاد بلندش کردم و نشوندمش رویپاهام مشغول بازی با گردنبند توی گردنم شد چند ثانیه طول نکشید که سرش رو گذاشت روی قلبم احساس کردم تکون نمیخوره نگاه کردم دیدم انگار صد ساله خوابه . نمیدونید توی همون لحظه چقدر اشک ریختم اشک خوشحالی اشک سپاس از خدا که من و قابل دونسته تا این حس قشنگ و تجربه کنم . یک دفعه...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
15:51
2 تا کار جديد
اول اينکه چند روزه ياد گرفتي دست بزني اما چه دست زدني کف يه دستت و ميکوبي روي پشت دست ديگه ات و از شلپ شلپ صدا کردنش کلي ذوق ميکني و ميخندي تازه داري تمرين ميکني بشکن بزني ههههههههههه کار دوم اينه که ميتوني بشيني به مدت 2 تا 3 دقيقه اين کارو به همت باباشي ياد گرفتي دستش درد نکنه ديروز حسابي سوپرايزم کرد وقتي گفت ملودي ميشينه باور نميکردم اما واقعيت داشت ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
15:18
موبايل
عزيز مامان از اونجايي که خيلي به تلفن و مخصوصاً موبايل علاقه داري با ، باباشي تصميم گرفتيم که برات يدونه اسباب بازيش و بخريم تا انشا الله وقتي بزرگ شدي يه دونه راست راسکيش و برات بخريم . آخه هر جا گوشي ميديدي تند برش ميداشتي و توي دهنت ميکردي تلفن هم که مرکز ميکروب هست يه جورايي اما فعلاَ با اسباب بازيش راضي شدي خدا رو شکر. اين هم عکس موبايل بلا خانوم ما ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
13:13
الهي قربون اون موهات برم مننننننننننننننننن
ببين موهات و ديگه ميشه جمع کرد . الهي من فدات بشم کلي جيغ زدم وقتي موهات و توي اين حال ديدم فکر نميکردم بشه اما شد . خدايا ممنون واسه اين عسل که به من هديه دادي خدايا شکرتتتتتتتتتتتت ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
13:10