ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

چكاپ

عزيزم ديروز برديمت دكتر ووزنت كرد گفت 8 كيلو و 750 گرم بودي دكتر گفت همه چيت خوبه و كلاً بچه سالمي هست . نگران بودم كه بابا سرما خورده يه وقت ازش نگيري چون طاقت نمياره بوست نكنه اما دكتر گفت هيچ ويروسي توي بدنت نيست . خدا رو شكر در ضمن ديروز 239 روزت بود و تا پايان 8 ماه انشا الله چند روز بيشتر نمونده  ...
22 آذر 1390

جواب بد خوابي هاي دخمله طلا

ديشب خودم تا حدودي فهميدم كه دليل بي قراري و از خواب پريدنت چي هستش ديشب شايد 20 بار توي خواب ناله ميكردي كه من فكر ميكردم بيدار شدي اما وقتي ميومدم پيشت ميديدم كه خوابي اما داري ناله ميكني اولش فكر كردم خواب بد ميبيني اما بعد از چند بار يه بار بيدار شدي ديدم زور ميزني فهميدم كه ممكنه دلت درد بكنه . گذاشتمت روي پام و دلت و ماساژ دادم و يكم هم گريپ ميكسچر دادم خوردي ديدم تا شربت و خوردي از خستگي بيهوش شدي انگار آرومت كرده بود . فهميدم كه صد در صد مشكلت دل درده . صبح كه مي خواستم آمادت كنم براي سر كار خواستم ماميت و عوض كنم اما ترسيدم ديدم س و راخ م ق ع د ت خيلي باز شده خيلي ترسيدم فكر كردم پاره شده اما ديدم نه ميخواي دستشويي كني اما نميتوني خ...
22 آذر 1390

گلايه هاي مادرانه

خدايا خودت ميدوني كه هميشه شاكرم از اينكه يه فرشته بهم دادي اما از يه چي خيلي اذيت ميشم .از خواب سبك ملودي .حتي وقتي دستش و تكون ميده بيدار ميشه و دوباره من بايد كلي تكونش بدم تا بخوابه خودش هم كلافه ميشه و غرغر ميكنه . همين ديشب صد بار از خواب بيدار شد. جمعاً من بيچاره 1 ساعت نخوابيدم صبح هم كه ميام سر كار حالا فكر كنين با چه اوضاعي و چقدر خواب آلو . حالا كه اومديم سر كار تخت گرفته خوابيده خانم خانوما . يعني چاره اي هست براي اين مشكل ؟ عاجزانه از هر ماماني كه اين پست و ميخونه درخواست دارم كه اگه راهي داره بگه . 
21 آذر 1390

حس زیبای مادر بودن

خدایا با وجود اینکه الان تقریباً ٧ ماه و نیمه یکی از فرشته های باغ بهشتیت رو توی دامنم گذاشتی تا امروز و با تمام وجود پی به عظمت و زیبایی این حس زیبا یعنی حس زیبای مادر بودن نشده بودم . ظهر می خواستم ملودی رو بخوابونم همیشه عادت داشتم روی مبل بشینم و بزارمش روی پاهام و تکونش بدم تا بخوابه امروز هر کاری کردم اینطوری نخوابید با خودم گفتم حتماٌ خوابش نمیاد بلندش کردم و نشوندمش رویپاهام مشغول بازی با گردنبند توی گردنم شد چند ثانیه طول نکشید که سرش رو گذاشت روی قلبم احساس کردم تکون نمیخوره نگاه کردم دیدم انگار صد ساله خوابه . نمیدونید توی همون لحظه چقدر اشک ریختم اشک خوشحالی اشک سپاس از خدا که من و قابل دونسته تا این حس قشنگ و تجربه کنم . یک دفعه...
14 آذر 1390

2 تا کار جديد

اول اينکه چند روزه ياد گرفتي دست بزني اما چه دست زدني کف يه دستت و ميکوبي روي پشت دست ديگه ات و از شلپ شلپ صدا کردنش کلي ذوق ميکني و ميخندي تازه داري تمرين ميکني بشکن بزني ههههههههههه کار دوم اينه که ميتوني بشيني به مدت 2 تا 3 دقيقه اين کارو به همت باباشي ياد گرفتي دستش درد نکنه ديروز حسابي سوپرايزم کرد وقتي گفت ملودي ميشينه باور نميکردم اما واقعيت داشت ...
12 آذر 1390

موبايل

عزيز مامان از اونجايي که خيلي به تلفن و مخصوصاً موبايل علاقه داري با ، باباشي تصميم گرفتيم که برات يدونه اسباب بازيش و بخريم تا انشا الله وقتي بزرگ شدي يه دونه راست راسکيش و برات بخريم . آخه هر جا گوشي ميديدي تند برش ميداشتي و توي دهنت ميکردي تلفن هم که مرکز ميکروب هست يه جورايي اما فعلاَ با اسباب بازيش راضي شدي خدا رو شکر. اين هم عکس موبايل بلا خانوم ما ...
15 آذر 1390

الهي قربون اون موهات برم مننننننننننننننننن

ببين موهات و ديگه ميشه جمع کرد . الهي من فدات بشم کلي جيغ زدم وقتي موهات و توي اين حال ديدم فکر نميکردم بشه اما شد . خدايا ممنون واسه اين عسل که به من هديه دادي خدايا شکرتتتتتتتتتتتت ...
15 آذر 1390