ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

بازم مسافرت

عزيز مامان انشا الله سه شنبه صبح ميريم تهران اين بار بابا عيسي هم باهامون هست . داريم ميريم مراسم عقد دايي حامد . البته باز تبريز هست . تا 21 شهريور تهرانيم و بعد من و شما ميايم بوشهر اما بابا عيسي ميمونه تهران چون همون روز قراره بره كرواسي اجراي موسيقي داره . دقيقاً نميدونم كي برميگرده . اما دل من كه از همين حالا تنگ شده شما هم حتماً دلت تنگ ميشه اما اشكال نداره قول داده زود زود بياد پيشمون . 
12 شهريور 1390

به به

الهي قربون دخمل خوش خوراكم برم . ديشب رفتيم خونه مامان ناهيد اينا توي بوشهر البته اونا تهران هستن الان فقط دايي حامد بوشهره . خلاصه مامان حواس پرت يادش رفت كه سرلاكت رو بر داره و بياره با خودش از خونه . واسه همين شب كه شد اومد كيك خورد كرد و با چايي قاطي كرد و داد خوردي شما هم كه ماشاالله شكمو. تا ته خورديش و بازم زبون ميزدي كه ميخوام . مامان هم دوباره برات درست كرد. چون خوابيدن مونديم اونجا و صبح يك راست اومديم سر كار بازم مامان كيك خورد كرد با شير بهت داد خوردي و باز زبون زدي و مامان چون كيكش تموم شد مجبور شد بيسكوئيت خورد كنه و با شير قاطي كنه و بده بخوري شما هم همچنان با شتاب ميل ميكردي. عاشق غذا خوردنتم . خيلي ملوس ميخوري فسقلي . ...
12 شهريور 1390

اولين تايپ كردن ملودي

سسسسسسسسسسسف533333333ف        ططططططططططططززززززززززززززززززززففففععععععععععععععععرئ     ئ                         نئئئئئئئئئئئئئئئئنننننننننننننننننننذ  ب ل5ئ هه/.و عزيزم اين مال 135 روزگيت هست
15 شهريور 1390

عشق موبايل

فسقلي اگه دست من موبايل يا تلفن ببيني هر چي اسباب بازي دم دستت باشه پرت ميكني و دوست داري اون ها رو بگيري . فكر كنم بايد 1 سالت شد واسه ات موبايل بخرم وگرنه دائم گوشي منو بر ميداري و فرار ميكني . اي شيطونننننننننننننننن. وروجك مامان . عاشقتم . در 129 روزگي اينهمه فضولي واي به حال 129 سالگي انشا الله  ...
2 شهريور 1390

امان از دست عشق ملودی

ببین عشق ملودی چه ها که نمیکنه . من چند ساله دارم تلاش میکنم به مامان ناهید بگم که اینترنت یاد  بگیره اما اصلاً حریفش نشدم . حالا زنگ زده میگه چرا وبلاگ ملودی رو امروز به روز نکردی ؟ من هم مردم از تعجب . گفتم ببین عشق ملودی چه کرده که مامان ناهید نشسته پای سیستم . خدا خیرت بده که تو با این قد فسقلت از ما بیشتر روی مامان ناهید تاثیر داری . ...
1 شهريور 1390

عصای دست مامان و بابا

سلام عزیز دلم آلان که دارم واست می نویسم همش 3 روز و نیمته و هنوز مامان درد داره اما تا تو رو می بینه همش یادش میره . حالا اطلاعات روز تولدت رو واست می نویسم : روز : 90/1/29 روز تولدت بود که دوشنبه بود . ساعت : 7.30 صبح مامان بستری شد . ساعت 10.45 دقیقه مامان و بردن اتاق عمل . ساعت 11 ساعت تولد . تا اینکه ساعت 3 وقت ملاقات بیمارستان بود . کسایی که واسه دیدنت او.مده بودن : بابایی - مامان پوری - ناهید جون - بابا سعید - دایی حامد - مامان مریم - عمه انیس - عمه روشن - زن عمو سهیلا - عمو امین شب که شد بدترین شب زندگی مامانت بود اما به کمک خدا و به عشق تو مامان تحمل کرد و فردا ظهرش خانم دکتر نصیری اومد و مامان و ش...
27 شهريور 1390